اکثر مدل های مربوط به مدیریت عملکرد از مدل چهار مرحله ای دمینگ تبعیت می نماید. این مدل از مراحلی گام به گام تشکیل می شود که به هم پیوسته هستند. این مراحل عبارتند از:
مرحله اول مدیریت عملکرد: برنامه و هدف گذاری به منظور تعیین استانداردهای عملکرد
در این مرحله پیش از اینکه برنامه ریزی انجام شود باید اهداف سازمان به صورت واضح و روشن برای کارمندان تعیین گردد و این اهداف با صراحت برای آنها شرح داده شود. عموما این توضیحات پیش از استخدام نیروی انسانی و برای جذب آنان تعیین می گردند. ولی وقتی که کارمندان جدید به استخدام یک سازمان در آمدند نیز باید این اهداف بار دیگر به آنها ابلاغ گردد.
مرحله برنامه ریزی جزو مهمترین مراحل اعمال مدیریت عملکرد می باشد که به صورت مستقیم در دستیابی به اهداف سازمان نقش دارد.
*مدیریت عملکرد دارای مراحل به هم پیوسته ای می باشد*
به منظور تنظیم یک برنامه ریزی اصولی باید ابتدا به تجزیه و تحلیل شغلی پرداخت. در این فرایند اطلاعات در مورد مشاغل جمع آوری و جمع بندی می شوند. سپس برای هر کدام از این مشاغل اولویت بندی و استخراج معیارهای عملکردی اجرا می شود. این معیارها متشکل از مجموعه ای از معیارهای عمومی و بعضی از معیارهای خاص هستند که با در نظر گرفتن ماهیت مشاغل، رده های شغلی و غیره در نظر گرفته می شوند.
مرحله دوم مدیریت عملکرد: اجرا و نظارت مستمر، پیگیری و مربیگری و در نهایت اندازه گیری عملکرد
بعد از اینکه اهداف و برنامه های سازمان به طور کامل مشخص گشت و تمای اعضای سازمان در مورد آن اتفاق نظر داشتند، مدیران سازمان به عنوان یک مربی به نظارت عملکرد کارکنان می پردازند. در موارد لازم به آنها آموزش می دهند، آنها را حمایت و هدایت می کنند. یکی از مهمترین وظایف مدیران در طول این دوره ارزیابی و نظارت است که با در نظر گرفتن مسئولیت ها و مقتضیات کار، عملکرد کارمندان را ارزیابی کنند و به آنها بازخورد دهند. به این صورت کارمندان را به سمت بهبود عملکرد و تغییر سوق می دهند.
در این مرحله مدیر به کارمندان کمک می کند تا بعد از هر اقدامی، عملکرد خود را بازبینی کنند و در مورد آن از خود عکس العمل نشان دهند و از رفتارهایشان یاد بگیرند.
مرحله سوم مدیریت عملکرد: کنترل نقاط قوت و ضعف و ارائه بازخورد
مرحله بعدی از مراحل به هم پیوسته مدیریت عملکرد، ارزیابی رفتار و عملکرد کارکنان می باشد. در واقع این مرحله جزو پیچیده ترین و دشوارترین مراحل می باشد. مبنای این ارزیابی نیز مقایسه آنها با اهداف و انتظاراتی می باشد که از پیش تعیین شده و بر سر آنها توافق کرده اند. این ارزیابی باعث می شود تا نقاط قوت و ضعف اعضای سازمان مشخص گردد.
در این مرحله لازم است تا کارمندان سازمان به مدیران خود اعتماد کنند و نتایج ارزیابی را بپذیرند تا به این صورت این مرحله موفقیت آمیز باشد. البته در این فرایند نیز مانند هر فعالیت انسانی دیگر، امکان بروز خطا وجود دارد.
*ارائه بازخورد یکی از مراحل ضروری مدیریت عملکرد می باشد*
مرحله چهارم مدیریت عملکرد: مرور و تحلیل عملکرد و اجرای برنامه های توسعه و بهبود فردی و گروهی و اقدامات اصلاحی
در مدل دمینگ این مرحله به عنوان آخرین مرحله مدیریت عملکرد به حساب می آید. این مرحله پایانی، تمامی مراحل قبل و فرایند مدیریت عملکرد را تکمیل می نماید و ماهیتی مدیریتی به آن می بخشد. به صورتی که مدیران با مرور عملکرد کارمندان و با هدف بهبود عملکرد آنها در دوره های بعدی تصمیمات و اقدامات اصلاحی اتخاذ می نمایند.
در این مرحله مدیران بعد از اینکه ارزیابی های لازم را انجام دادند و فرم های مربوط به ارزیابی عملکرد را پر نموده اند و نقاط قوت و ضعف اعضای سازمان را مشخص کردند، جلسه ای رو در رو با کارمندان برگزار می کنند تا در آن به تحلیل و بازنگری عملکرد و رفتار آنها بپردازند. در این جلسه تصمیمات مهم و مشترکی گرفته می شود که سبب می شود تا عملکرد اعضای سازمان بهبود پیدا کند و سبب موفقیت سازمان گردد.
این مراحل مانند یک چرخه عمل می کنند و باید به صورت مداوم در جریان باشند. به این صورت چرخه کسب و کار به راحتی به حرکت و گردش در آمده است و سازمان در مسیر توسعه و بهبود قرار می گیرد.
مرحله پنجم مدیریت عملکرد: رتبه بندی
در بعضی از مدل ها علاوه بر مراحل بیان شده، مراحل دیگری هم مطرح می شوند. یکی از این مراحل رتبه بندی می باشد. این مرحله به این صورت انجام می شود که در زمان ارزیابی عملکرد، عملکرد هر کدام از کارمندان رتبه بندی می گردد. این موضوع برای شناسایی وضعیت هر کدام از اعضای سازمان و اعمال تغییرات در عملکرد آنان بسیار لازم و ضروری می باشد.
مرحله ششم مدیریت عملکرد: پاداش دهی
مرحله بعدی دادن پاداش به افرادی است که در سازمان عملکرد خوب و موثری داشته اند. این مرحله نیز یکی دیگر از مراحل ضروری مدیریت عملکرد می باشد. در این مرحله مدیران سازمان می توانند با اعطای وام، ترفیع رتبه و پاداش هایی از این قبیل انگیزه بیشتری به کارمندان خود دهد. پاداش دهی سبب می شود تا روحیه کارمندان افزایش پیدا کند و در نتیجه تعهد کاری آنها نیز بیشتر شود.
*ارائه بازخورد یکی از مراحل ضروری مدیریت عملکرد می باشد*
مدیریت عملکرد موثر
فرایند مدیریت عملکرد به راحتی می تواند سبب پیشرفت اعضای سازمان شود و یا اینکه مانع از آن گردد.
فرایند مدیریت عملکرد به صورت کاملا طبیعی در سازمان های کارآمد توسط مدیران و کارمندان اجرا می گردد. در چنین سازمان هایی مراحل فوق به صورت پیوسته و دوره ای انجام می شوند. استانداردهای تعیین شده در این سازمان بالا است. اما در عین حال اعضای این سازمان را برای همان استانداردهای بالا، پرورش می دهند. کارمندان این سازمان ها مهارت های لازم را برای استانداردهای سازمان کسب می کنند.
در چنین سازمان هایی کارمندان به صورت عینی پیامدهای عملکرد و رفتارهای خود را می بینند. پاداش های رسمی و غیر رسمی آنان را تشویق می کند و به آنها انگیزه می دهد.
مدیران سازمان ها برای اینکه بتوانند این فرایند را به خوبی مدیریت کنند، باید ابتدا متوجه شوند که مشکل اصلی سازمان آنها از کدام بخش نشات گرفته است. در این فرایند تعامل با کارمندان و صحبت کردن با آنها از اهمیت زیادی برخوردار است. این موضوع سبب می شود تا مدیران پیشنهادات و نظرات سازنده ای از طرف کارمندان دریافت کنند و سبب بهبود و بهره وری سازمان گردند.
*سیستم پاداش دهی در مدیریت عملکرد سبب افزایش انگیزه و رضایت کارمندان می گردد*
سازمان ها برای اینکه بتوانند در بازار رقابتی امروز دوام آوردند، باید به صورت مستمر عملکرد خود را بهبود بخشند. از طرف دیگر، منابع انسانی جزو اساسی ترین و مهم ترین منابع سازمان محسوب می شوند.به همین خاطر در دهه های اخیر سازمان ها به نیروی انسانی خود توجه بیشتری می کنند و به دنبال راه هایی برای تشویق آنها و بهسازی محیط کار برای آنها می گردند. از همین رو مدیریت عملکرد، جزو اصلی ترین فرایندهای مدیریت منابع انسانی به حساب می آید.
در واقع مدیریت عملکرد باعث می شود تا عملکرد تمامی اعضای سازمان بهبود پیدا کند و در نتیجه کارایی و بهره وری آن افزایش پیدا کند. در چنین سیستمی بیشتر از اینکه مدیران نقش یک کارفرما را بازی کنند، به عنوان یک تسهیلگر ایفای نقش می کنند.
نظریه پردازان علم مدیریت برای فرایند مدیریت عملکرد تعاریف مختلفی ارائه داده اند. اما به طور کلی این فرایند یک سیستم نظام مند است که در آن به وسیله بهبود عملکرد افراد در یک قالب گروهی، عملکرد کلی سازمان را بهبود می بخشد. یا در تعریفی دیگر به نقل از آرمسترانگ و بارون، این فرایند یک رویکرد یکپارچه و استراتژیک می باشد که به منظور به دست آوردن نتایج موفقیت آمیز، عملکرد اعضای سازمان را بهبود می بخشد و قابلیت های فردی و گروهی آنها را افزایش می دهد.
*مدیریت عملکرد، سبب بهبود عملکرد کل سازمان می گردد*
به بیان ساده تر، به ارزیابی مداوم عملکرد اعضای سازمان و ارائه بازخورد در ارتباط با مسئولیت هایشان به تک تک آنها، مدیریت عملکرد می گویند. به این صورت مدیران انتظارات و خواسته های خود از کارکنانشان را به صورت کاملا مشخص به آنها انتقال می دهند.
ضرورت و اهمیت مدیریت عملکرد در سازمان
مدیریت عملکرد به رهبران و مدیران سازمان ها این امکان را می دهد تا متوجه شوند که عملکرد کارمندان سازمان به گونه ای هست که اهداف شغلی شان را برآورده سازد یا نه؟
مدیران با ارزیابی عملکرد اعضای سازمان میزان کارایی کارمندان را می سنجند، و در می یابند که میزان کارایی آنها بیش از حد انتظار است، تلف شده است یا اینکه پایین تر از حد لازم می باشد.
علاوه بر اینها نتایج ارزیابی به مدیران کمک می کند، تا مهارت ها و شایستگی های اعضای سازمان را با اهداف سازمانی هماهنگ کنند.
مزایای مدیریت عملکرد
سیستم مدیریت عملکرد برای سازمان، مدیران و کارمندان سازمان مزایای زیادی به همراه دارد که در ادامه به تعدادی از آنها اشاره خواهیم کرد.
این سیستم از مسئولیت پذیری و پاسخگویی مداوم اعضای سازمان حمایت و پشتیبانی می نماید. در این گونه سازمان ها به جای اینکه کارمندان را تنها هنگام بازرسی و ارزیابی نهایی تشویق کند و به خاطر دستیابی به اهداف سازمان به آنها ترفیع دهد، از کارمندان می خواهد که پیشرفتی مداوم در تمامی زمان ها داشته باشند.
چنانچه این سیستم به درستی اجرا گردد، سبب افزایش نرخ بهره وری سازمان و بهبود عملکرد اعضای سازمان خواهد شد.
*از مزایای مدیریت عملکرد، پیشرفت مداوم اعضای سازمان می باشد*
از دیگر مزایای این سیستم می توان به کاهش میزان استرس در مورد عملکردهای ضعیف تر اشاره نمود که همین موضوع باعث می شود تا تیم های شادتر و راضی تری در سازمان تشکیل شوند. همچنین ارتباطات میان اعضای سازمان بهبود پیدا می کند.
سیستم مدیریت عملکرد کمک می کند تا نارضایتی و شکایت های ناشی از اعمال نظرهای مغرضانه و تبعیض در سازمان کاهش پیدا کند و معیارهای درستی برای برنامه ریزی جا به جایی کارمندان ایجاد گردد.
علاوه بر اینها مدیریت عملکرد سبب می شود تا کارمندان نسبت به مسئولیت های خود و سازمان ذهنیت مثبتی پیدا کنند. در نتیجه سطح وفاداری کارکنان نسبت به سازمان افزایش پیدا می کند و سبب حفظ آنها در سازمان می شود.
معایب مدیریت عملکرد
این سیستم در کنار مزایای متعددی که دارد، معایبی نیز دارد. اما باید بدانید که اکثر این معایب به زمانی مربوط می شود که مدیریت عملکرد به درستی اجرا نگردد.
چنانچه این سیستم سبب بهبود عملکرد و پیشرفت اعضای سازمان نشود، به نوعی به سازمان خسارت و زیان وارد می کند. چرا که برای ارزیابی عملکرد افراد منابع و زمان زیادی صرف شده است. همچنین برای اجرای این طرح ها هزینه هایی هم صورت گرفته است که در صورت عدم موفقیت تمامی آنها به هدر رفته اند.
برخی از سازمان ها مدیریت عملکرد را با ارزیابی عملکرد اشتباه می گیرند و این دو سیستم را مشابه هم می دانند. برای همین به جای مدیریت نمودن عملکردها، آنها را ارزیابی می کنند.
برخی از مدیران سازمان این سیستم را یک نوع نظام نظارتی تحمیلی می دانند. به همین خاطر از به کارگیری آن اجتناب می کنند و باور ندارند این سیستم به توسعه سازمان کمک می کند.
خیلی از سازمان ها مسئولیت طراحی و کنترل این سیستم را بر عهده واحدهای منابع انسانی قرار می دهند. در حالی که این سیستم، دارای رویکردی مشارکتی و فراگیر می باشد و تمام واحدهای یک سازمان باید در طراحی و اجرای آن دخیل باشند.
در برخی از سازمان ها مدیران مهارت های لازم به منظور طراحی و اجرای این سیستم را ندارند و در نتیجه باعث شکست سازمان می شوند.
ممکن است در برخی از سازمان ها برداشت اعضای سازمان در مورد این سیستم اشتباه باشد و ارزیابی عملکرد آنها سبب به وجود آمدن رقابت ناسالم درون سازمان گردد.
*اجرای اشتباه سیستم مدیریت عملکرد، باعث به وجود آمدن رقابت ناسالم میان کارمندان می شود*
اهداف مدیریت عملکرد
به طور کلی هر سازمانی دارای یک نوع از سیستم مدیریت عملکرد می باشد. هر کدام از این سیستم ها اهداف مهمی دارند.
یکی از اهداف این سیستم ها کمک به اعضای سازمان در جهت پیشرفت و گسترش مهارت هایشان می باشد. ایجاد و تقویت فرهنگ سازمانی نیز از دیگر اهداف سازمان ها می باشد که انتظار دارند به کمک این سیستم بر آورده شود. در واقع هدف این سیستم ایجاد محیط و جوی است که اعضای سازمان در آن بتوانند به بهترین شکل از توانایی ها و مهارت های خود استفاده نمایند. در نتیجه بالاترین اثربخشی را داشته باشند.
*یکی از اهداف مدیریت عملکرد، گسترش فرهنگ سازمانی است*
علاوه بر این موارد سازمان ها قصد دارند توسط این سیستم، افراد را در جهت عملکرد مطلوب بر انگیزانند. همچنین مشخص کنند که کدام یک از اعضای سازمان استحقاق ترفیع را دارند و به این صورت در مورد کسانی که عملکرد ضعیفی در سازمان دارند تصمیم گیری کنند.
اما یکی از مهم ترین اهداف سیستم مدیریت عملکرد کمک کردن به اجرای استراتژی های کسب و کار می باشد.
اگر بخواهیم پیشینه مدیریت عملکرد را به صورت دقیق بررسی کنیم باید به گذشته های خیلی دور برگردیم. هنگامی که پدیده تقسیم کار در قبایل به وجود آمد. در این موقع افراد قبیله نسبت به عملکردی که داشتند، پاداش دریافت می کردند و ترفیع مقام می گرفتند. اما این مفهوم هم مانند تمام پدیده های دیگر با گذشت زمان دچار تغییر و تحول شد و توسعه پیدا کرد.
اما اگر بخواهیم مدیریت عملکرد را در مفهوم امروزی بررسی کنیم باید بگوییم که این مفهوم ریشه در ارزیابی عملکرد دارد. ارزیابی عملکرد نیز یک پدیده نو ظهور نمی باشد. محققان قدمت این موضوع را به چین باستان نسبت می دهند. از زمان حکومت سلسله هان در چین عملکرد افرادی را که برای انجام خدمات اجتماعی و مدنی نامزد می شدند را مورد ارزیابی قرار می دانند. به صورتی که در دوره های بعدی آزمون هایی تحت عنوان آزمون ارزیابی عملکرد طی یک مراسم از داوطلبان گرفته می شد.
*پیشینه مدیریت عملکرد به گذشته های خیلی دور بر می گردد*
کم کم این موضوع به دسته های نظامی هم سرایت پیدا کرد. در این دوران دانش، تیراندازی و مهارت های جنگی داوطلبان را مورد ارزیابی قرار می دادند تا فرد مناسب را برای امور نظامی انتخاب کنند.
در اروپا نیز ارزیابی عملکرد در قرون وسطی برای انتخاب اعضای تیم صورت می پذیرفت. برای مثال آنها به منظور تعیین بهترین فرد در تیم، تمامی اعضای تیم را مورد آزمون قرار می دانند و از آنها آزمون های مختلفی می گرفتند که برخی از آنها ساده و برخی دیگر دشوار بودند.
اما اگر بخواهیم در مورد نظام ارزیابی عملکرد به طور رسمی صحبت کنیم، باید بگوییم که برای اولین بار در سال ۱۸۰۰ میلادی فردی به نام رابرت اون در اسکاتلند این سیستم را به کار گرفت. وی برای اینکه بتواند عملکرد روز کاری قبل ماشین نساجی را ارزیابی کند، قطعه ای چوب رنگی را بالای ماشین آویزان نمود. او با تعیین نمودن رنگ های مختلف بازخورد عملکرد کارگران را گزارش می کرد. طیف رنگی آن قطعه چوب شامل رنگ سفید برای نشان دادن عملکرد عالی، رنگ زرد و رنگ آبی که عملکرد خوب و متوسط را نشان می داد و در آخر رنگ مشکی می شد که نشان دهنده عملکرد ضعیف بود.
به ندرت این سیستم ارزیابی عملکرد در بخش های مختلف به کار گرفته شد. تا اینکه در سال ۱۹۴۰ روش های رفتاری گسترش پیدا کردند. روش های رفتاری مشمول مقیاس های مشاهده رفتاری، مقیاس های رتبه بندی که بر رفتار تاکید داشتند و مقیاس های ارزشیابی رفتار می شدند. این نوع از ارزشیابی های رفتاری برای موضوعات خاص مورد استفاده قرار می گرفتند. ارزیابی ها شامل رتبه بندی عالی تا ضعیف بودند. در طول این سال ها ارزیابی عملکرد یک ابزار مدیریتی به حساب می آمد.
در دهه بعد یعنی دهه ۵۰ که آغاز مدیریت پسا صنعتی محسوب می شد، دمینگ فلسفه ارزیابی عملکرد همراه با چرخه بازخورد را مطرح نمود. عده ای این فلسفه و روش را موفق اعلام کردند و به توسعه و گسترش آن پرداختند. اما عده ای دیگر معتقد بودند این شیوه به جای اینکه مدیر سازمان را به یک مربی تبدیل کند، وی را در جایگاه قضاوت می گذارد. این موضوع سبب بهبود سازمان و نوع انجام وظایف کارمندان نمی شود.
همین موضوع باعث شد تا در دهه ۱۹۶۰ مفهوم خود ارزیابی مطرح شود. در واقع در این سیستم دیگر ارزیابی نسبت به زیردستان و فقط از سمت مدیران نبود. در واقع ارزیابی های چند سویه و چند جانبه رویکرد جدیدی از ارزیابی را ارائه نمودند. در این دوره بود که ارزیابی عملکرد جای خود را به مدیریت عملکرد داد.
طی دهه های اخیر این فرایند نسبت به گذشته راه تکامل و پیشرفت را پیش گرفته است. به این صورت مدیریت عملکرد باعث می شد تا نتایج ارزیابی سبب بهبود در بخش های مختلف سازمان گردد.
* مدیریت عملکرد سبب می شود تا ارزیابی باعث بهبود بخش های مختلف سازمان شود*
تاریخچه مدیریت عملکرد در ایران
اما قدمت ارزیابی عملکرد در کشور ایران به قرن هفتم هجری می رسد. نخستین بار خواجه رشیدالدین فضل الله این موضوع را مطرح نمود. وی بیشتر از بیست سال دارای مقام وزارت در دربار مغول ها بوده است.
اما مدیریت عملکرد قرن ها بعد از نظریه خواجه رشیدالدین و در سال ۱۳۴۹ در ایران اجرا شد. به این صورت ارزیابی در کشور ایران رسمیت پیدا کرد.
در سال ۱۳۴۹ به منظور ارزیابی عملکرد نخست وزیری مرکز ارزشیابی سازمان های دولتی را تشکیل دادند. این مرکز را به این منظور تاسیس کردند تا روش کار سازمان های دولتی را تغییر دهند و آنها را اصلاح نمایند. همچنین به این وسیله بتوانند مدیریت صحیحی بر این سازمان ها اعمال نمایند و دقت و سرعت در اتخاذ تصمیمات را بالا ببرند. کم کم این موضوع در سازمان های مختلف کشور مورد توجه قرار گرفت و در تمامی سازمان ها اجرا شد.
*مدیریت عملکرد دقت و سرعت تصمیم گیری در سازمان را افزایش می دهد*
ارتباط ارزیابی عملکرد و مدیریت عملکرد
مدیریت عملکرد به عنوان یکی از پاره سیستم های مهم مدیریت منابع انسانی شناخته می شود. به صورتی که این فرایند را یکی از پدیده های نوین می دانند که در قلمرو بحث مدیریت راهبردی منابع انسانی مطرح شده است. اما ارزیابی عملکرد یکی از اجزای این فرایند به حساب می آید.
در واقع امروزه اکثر صاحبنظران به جای ارزیابی عملکرد، مدیریت عملکرد را توصیه می کنند. چرا که در این فرایند هدف سازمان، کنترل و ارزیابی نیست، بلکه ارزیابی تنها یک وسیله است که به بهسازی منابع انسانی کمک شایانی می نماید.
فرایند مدیریت عملکرد قلمرو و بخش وسیعی از مدیریت سازمان را در بر می گیرد. اما ارزیابی عملکرد شامل بخش های گسترده ای از سازمان نمی شد. به همین خاطر اکثر صاحب نظران علم مدیریت امروزه مدیریت عملکرد را جایگزین مناسبی برای ارزیابی دانسته اند. این واژه بیانگر مجموعه کاملی مشتمل بر مدیریت عملکرد، ارزیابی عملکرد، تعیین شایستگی ها و نقاط ضعف و قوت سازمان می باشد. این فرایند تاکید زیادی به همسو شدن پرورش منابع انسانی با اهداف استراتژیک سازمان دارد.
طبق نظریه های نوینی که در علم مدیریت منابع انسانی مطرح شده است، سازمان ها باید آگاهی کاملی از میزان کارایی کارمندان خود داشته باشند. تا به این صورت توانایی بهبود بخشیدن به وضعیت نیروی انسانی خود را داشته باشند.
*مدیریت عملکرد بخش وسیعی از سازمان را در بر می گیرد*
در دهه اخیر انواع فرهنگ سازمانی به یکی از مفاهیم با اهمیت علم مدیریت تبدیل شده است. به همین خاطر نظریه پردازان مختلفی فرهنگ سازمانی را به انواع مختلفی تقسیم نموده اند. هر کدام از این انواع فرهنگ، دارای مزایا و معایب مخصوص به خود می باشند.
یکی از تقسیم بندی های فرهنگ سازمانی توسط کوین و کامرون مطرح گشته است. در واقع این تقسیم بندی مدلی است که چهار نوع فرهنگ در سازمان را مطرح کرده است. این چهار نوع فرهنگ بر اساس تقابل میان انعطاف پذیری و ثبات، همچنین تمرکز داخلی در مقابل تمرکز خارجی مورد بررسی قرار گرفته اند.
فرهنگ سازمانی قبیله ای یا وظیفه ای
یکی از انواع فرهنگ هایی که توسط کوین و کامرون ارائه شده است فرهنگ قبیله ای می باشد. این نوع از فرهنگ دارای ساختاری به نسبت دوستانه است. در این نوع سازمان ها رهبران نقش یک مربی را بر عهده می گیرند. تلاش رهبران بر این است که تمامی اعضای سازمان برای دستیابی به یک هدف مشترک تلاش کنند.
در چنین فرهنگی افرادی برای سازمان مهم هستند که به خوبی وظایف خود را انجام دهند و تعامل خوبی با بقیه اعضای سازمان داشته باشند. به این صورت میان رهبر و کارمندان ارتباط خوبی برقرار می گیرد و روحیه افراد سازمان و روحیه فعالیت های تیمی افزایش پیدا می کند.
*فرهنگ قبیله ای یکی از انواع فرهنگ سازمانی می باشد*
این نوع از ارتباطات باعث می شود تا روابط در سازمان دوستانه تر شوند و اعضای سازمان احساس کنند در یک خانواده بزرگ هستند. این گونه از سازمان ها روی کار گروهی و تیمی تاکید خاصی دارند. از همین رو ساختار چنین سازمان هایی ساختاری افقی می باشد. افراد سازمان برای دستیابی به نتیجه مطلوب با هم مشورت می کنند و مسائل و مشکلات را با هم حل می کنند.
فرهنگ قبیله ای باعث می شود تا محیط سازمان به محیطی مشارکتی تبدیل شود. ارتباطات در این نوع از سازمان ها دارای اولویت اصلی می باشد. وجود هر فرد در سازمان ارزشمند است.
این نوع از فرهنگ هم مانند تمام انواع فرهنگ های سازمان دارای مزایا و معایب مختلفی می باشد.
همانطور که پیشتر هم اشاره شد، سازمان هایی که فرهنگ قبیله ای دارند، دارای تمرکز داخلی هستند. به همین خاطر افراد در سازمان دارای اختیار هستند و فرهنگ این گونه سازمان ها منعطف می باشد. به خاطر همین ماهیت انعطاف پذیری آنها است که در چنین سازمان هایی از تغییرات استقبال خوبی به عمل می آید. سازمان هایی که فرهنگ قبیله ای بر آنها حاکم است، عمل گرا هستند.
یکی از مزیت های این سازمان ها این است که اعضای سازمان با هم تعامل زیاد و خوبی دارند. جو سازگاری که در این سازمان ها وجود دارد باعث می شود تا رشد بازار در آنها بالا باشد. همین موضوع باعث شده تا خیلی از استارت آپ ها این فرهنگ را برای کسب و کار خود انتخاب کنند.
اما معایب این نوع از فرهنگ این است که سبک قبیله ای و خانوادگی این نوع سازمان ها سبب می شود تا رشد در سازمان دشوار شود. علاوه بر آن ساختار رهبری افقی باعث می گردد تا عملیات روزانه سازمان فاقد جهت و آشفته به نظر برسد. در حالی که اگر این نوع از فرهنگ به درستی در سازمان پیاده شود و هیچ کدام از اعضای سازمان از چنین فرهنگی سوءاستفاده نکنند، سبب پیشرفت و ترقی سازمان می شود.
فرهنگ سازمانی سلسله مراتبی
سازمان هایی که دارای فرهنگ سلسله مراتبی هستند، از ساختار سنتی تبعیت می کنند. این سبک از فرهنگ بر پایه ساختار مشخص و ثبات پیش می رود و سازمان هایی که از این فرهنگ پیروی می کنند، دارای تمرکز داخلی می باشند.
فرهنگ سلسله مراتبی کاملا فرایند محور است. سازمان های این چنینی محیطی رسمی دارند و رفتار رهبران با کارمندان خود کاملا رسمی می باشد. شیوه انجام کارها در این نوع از فرهنگ، روشی مشخص است. به همین خاطر ریسک پذیری در چنین سیستمی جایگاه خاصی ندارد.
این نوع از فرهنگ دارای یک جهت کاملا مشخص است که این جزو یکی از مزیت های این نوع از فرهنگ سازمانی می باشد. اما یکی از معایب عمده این فرهنگ این است که میزان خلاقیت و نوآوری در این گونه سازمان ها به شدت کاهش پیدا می کند.
* فرهنگ سازمانی بازار*
در این نوع از فرهنگ که به فرهنگ بازار معروف است، سودآوری اولویت اول را دارد. از همین رو تمرکز اولیه سازمان روی رقابت و رشد نمودن می باشد. این سبک از سازمان ها ثبات دارند و بر اساس تمرکز خارجی اداره می شوند.
از آنجایی که این نوع از سازمان ها، نتیجه گرا هستند، بیشتر از آنکه بر روی رضایت درونی اعضای سازمان تمرکز شود، تاکید بر روی موفقیت خارجی است. فرهنگ بازار بیشتر به تلاش های رقابتی اهمیت می دهد و پاداش ها به دستاوردهای افراد تعلق می گیرد.
مزیت این سبک این است که چنین فرهنگی به سودآوری و موفقیت اهمیت بیشتری می دهد. در چنین سازمانی تنبلی جایی ندارد. چرا که تاکید سازمان بیشتر بر روی خارج از سازمانی می باشد و سازمان یک هدف اصلی دارد. به همین خاطر کارمندان می دانند که تلاش بیشتر سبب سوددهی می شود.
اما این سبک از فرهنگ نیز معایبی هم دارد. مهمترین عیب این نوع سازمان ها این است که عملی کردن اهداف برای کارکنان سازمان دشوار می باشد. چون افراد متعددی وابسته به هر تصمیم و پروژه سازمان هستند.
*در فرهنگ سازمانی بازار، سودآوری اولویت اول را دارد*
فرهنگ سازمانی توسعه گرا
ریشه فرهنگ توسعه گرا، در خلاقیت و نوآوری اعضای سازمان است. سازمان هایی که این سبک از فرهنگ بر آنها حاکم است، بر روی نوآوری و ریسک پذیری تاکید بیشتری دارند. چنین سازمان هایی انعطاف زیادی دارند و دارای تمرکز خارجی هستند.
سازمان های این چنینی دارای ساختاری مدرن و پویا هستند. فرهنگی که بر این سازمان ها حاکم است، به تمامی کارمندان سازمان انگیزه می دهد تا در کارها مشارکت داشته باشند. اهمیت ندارد که این افراد چه نقش و درجه ای در سازمان دارند. به این ترتیب اعضای سازمان جرات پیدا می کنند تا افکار و ایده های خلاقانه خود را بیان کنند.
تمرکز روی ایده های نو و خلاقیت یکی از مزایای اصلی این نوع از فرهنگ سازمانی به شمار می رود. این ایده ها توجیهی برای فرصت های توسعه حرفه ای محسوب می شوند.
این سبک از فرهنگ دارای ریسک بالایی می باشد که باعث آسیب پذیری کسب و کار می شود. همین موضوع یکی از معایب اساسی فرهنگ توسعه گرا می باشد. یکی دیگر از معایب این نوع سازمان ها این است که تاکید بر ارائه ایده های جدید، باعث می شود تا میان اعضای سازمان رقابت ایجاد شود. گاهی ممکن است به جای اینکه رقابتی سالم در سازمان جریان پیدا کند، رقابتی سمی و محیطی متشنج به وجود آید.
*در فرهنگ سازمانی توسعه گرا، تاکید بر روی خلاقیت و نوآوری افراد سازمان می باشد*
هر فرهنگ سازمانی در جایگاه خود منحصر به فرد می باشد. عوامل مختلفی هم در شکل گیری آن فرهنگ سهیم هستند و نقش ایفا می کنند. به طور کلی، فرهنگ سازمانی متشکل از دو لایه اصلی می باشد. اولین لایه به باورها و ارزش های رایج در سازمان بر می گردد. در واقع این لایه نمادهای ملموسی در سازمان دارند. برای مثال رفتار اعضای سازمان، طرز پوشش آنها، مراسم، اسطوره ها و افسانه ها و تشریفات جزو ارزش های یک سازمان به حساب می آیند.
*فرهنگ سازمانی و ارزش های حاکم بر هر سازمانی با دیگری فرق دارد*
لایه بعدی، اساسی ترین و لایه پایه فرهنگ سازمانی محسوب می شود. این لایه شامل ارزش های زیربنایی، باورها و فرآیندهای فکری اعضای سازمان می شود. در واقع همین لایه است که فرهنگ اصلی سازمان را به وجود می آورد. این لایه در برگیرنده سنتها و تشریفات، مفروضات و هنجارها هستند. در ادامه توضیحات بیشتری در مورد هر کدام از این لایه ها خواهیم داد.
تاثیر ارزش ها بر فرهنگ سازمانی
در واقع ارزش ها هسته اصلی فرهنگ یک سازمان به حساب می آیند. ارزش هایی که در سازمان وجود دارند، بازتابی از ارزش هایی هستند که در جامعه و محیط وجود دارد. این ارزش های نظرات و تمایلاتی می باشند که آنها را تحت عنوان راه حل های قابل اعتماد برای مسائل سازمانی مطرح می کنند.
تاثیر شبکه های ارتباطی بر فرهنگ سازمانی
کانال های غیر رسمی ای که در سازمان وجود دارند، سبب تقویت پیام های اجتماعی و فعالیت های سازمان می گردند. این شبکه ها باعث تعامل اجتماعی مناسب بین اعضای سازمان می شوند و همچنین اطلاعات ضروری را برای به دست آوردن کار انتقال می دهند. شبکه های اجتماعی و ارتباطی اعضای جدیدی را به سازمان معرفی می نمایند و پیام های فرهنگی داخل سازمان را تقویت می کنند.
*یکی از عوامل تشکیل دهنده فرهنگ سازمانی، شبکه های ارتباطی هستند*
تاثیر باورها بر فرهنگ سازمانی
قطعا هر کدام از اعضای سازمان مانند تمامی اعضای جامعه اعتقادات و باورهای مختلفی دارند. برخی از این باورها به نکات جزئی زندگی روزمره افراد مرتبط می شود. بعضی دیگر از این باورها در حوزه مسائلی قرار دارد که برای سازمان، اعضای آن و حتی افراد جامعه دارای اهمیت است.
این باورها به دو دسته باورهای استراتژیک یا راهبردی و باورهای عملیاتی یا کاربردی تقسیم می شوند. باورهای استراتژیک، همان باورهایی هستند که تصمیمات بلند مدت و کلان سازمان بر اساس آنها گرفته می شود. اما باورهای عملیاتی یا همان کاربردی، باورهای مشترکی هستند که مجریان تصمیمات سازمانی دارند. هم سو ساختن باورهای راهبردی و باورهای عملیاتی باعث می شود تا در سازمان هم افزایی فرهنگی به وجود آید. در نتیجه سازمان در تحقق اهداف خود توفیق بیشتری پیدا می کند.
اما چنانچه این دو دسته باور با هم همسو نشوند، انرژی های مفید اعضای سازمان در راستای خنثی کردن باورهای همدیگر هدر می رود. این موضوع در عملکرد سازمان اخلال به وجود می آورد و اجازه نمی دهد تا سازمان به اهداف خود دست پیدا کند.
تاثیر فضای ارتباطی سازمان در فرهنگ سازمانی
اعضای سازمان به خوبی جو داخل سازمان را درک می کنند و متوجه می شوند. خواه این جو حمایتی باشد، خواه جوی دفاعی باشد. در واقع جوی که بر سازمان حاکم است از فضای ارتباطی داخل سازمان نشات می گیرد. اعضای سازمان از طریق همین فضای ارتباطی است که متوجه می شوند که در سازمان برای آنها ارزش قائل می شوند یا نه؟ یا اینکه حرف هایشان شنیده می شود و جدی گرفته می شوند یا خیر.
تاثیر فرایند اجتماعی سازمانبر فرهنگ سازمانی
یکی دیگر از عواملی که باعث می شود تا فرهنگ سازمانی مناسب به وجود آید، این فرایند می باشد. در واقع افراد از طریق همین فرایند اجتماعی است که در سازمان برای خود جا باز می کنند. به وسیله همین فرایند است که فرا می گیرند، چطور جذب سازمان گردند و چگونه با استانداردها و هنجارهای موجود در سازمان آشنا گردند و متوجه می شوند که باید در سازمان چه رفتاری از خود بروز دهند.
این فرایند به صورت آموزش های پیش از خدمت یا حین خدمت در سازمان، به اعضا و کارمندان صورت می پذیرد. این سبک از فرایند اجتماعی سازمان به صورت آموزش رسمی انجام می شود. گاهی اوقات نیز اعضای سازمان خودشان کم کم با رفتارها و هنجارهای مناسب در سازمان آشنا می شوند و برایشان نهادینه می گردد. به این سبک نیز آموزش غیر رسمی می گویند.
تاثیر سنت ها و تشریفات بر فرهنگ سازمانی
در واقع به الگوهایی که در سازمان شکل گرفته اند، سنت می گویند. این الگوها در سازمان به صورت یک عادت پایدار در آمده اند. ممکن است الگوها و سنت های سازمانی به افراد بعدی که مدیریت سازمان را بر عهده می گیرند نیز منتقل شود.
تاثیر اسطوره ها بر فرهنگ سازمانی
اسطوره ها در بر گیرنده تاریخ گذشته سازمان هستند. مدیران به منظور افزایش انگیزه کارمندانشان از موفقیت ها و دستاوردهای سازمان ها و مدیران دیگر سخن می گویند. به این صورت افراد موفق را به صورت یک الگوی مناسب به کارمندان معرفی می کنند تا آنها نیز از این الگو پیروی کنند.
*استفاده از اسطوره ها یکی از عوامل موثر در فرهنگ سازمانی است*
سطوح فرهنگ سازمانی از دیدگاه ادگار شاین
ادگار شاین یکی از معروف ترین نظریه پردازان در مورد فرهنگ سازمانی می باشد. وی سه سطح را برای فرهنگ سازمانی در نظر گرفته است.
سطح اول مربوط به مصنوعات و ابداعات می باشد. این سطح از فرهنگ تمام پدیده هایی را در بر می گیرد که یک فرد می تواند بشنود، ببیند و حس کند. در واقع منظور از مصنوعات و ابداعات، پدیده هایی مانند جشن ها، مراسم، زبان، داستان ها و تکنولوژی می باشند. مصنوعات و ابداعات پدیده هایی هستند که قابل مشاهده می باشند.
ادگار شاین سطح دوم را ارزشهای حمایتی می داند. این ارزش ها، چگونگی انجام دادن کارها را به اعضای سازمان نشان می دهند. همچنین ارزش های حمایتی کمک می کنند تا فرد بداند که در وضعیت های تازه چه عکس العملی از خود بروز دهد.
سطح سوم و آخر به مفروضات اساسی مرتبط می شود. مفروضات اساسی عقایدی هستند که درباره چگونگی عمل کردن سازمان وجود دارند. مثلا بعضی مفروضات اساسی سازمان ها این است که تصمیم گیری در سازمان بر عهده کسانی است که اندیشه عالی دارند و از لحاظ سلسله مراتبی در رتبه بالا قرار گرفته اند.
*سطح سوم فرهنگ سازمانی از نظر ادگار شاین، مفروضات اساسی می باشد*
منابع:
فرهنگ سازمانی و نحوه ایجاد تحول در آن، نوشته علی عطافر
https://mojha.org/wp-content/uploads/2023/05/Factors-and-components-of-organizational-culture-mojha-org-0-jpg.jpg8101280سید مجتبی حسنیانhttps://mojha.org/wp-content/uploads/2022/09/Mojha-photoshop-02.pngسید مجتبی حسنیان2023-05-02 14:33:202023-05-02 14:56:47عوامل و اجزاء تشکیل دهنده فرهنگ سازمانی
مدل های فرهنگ سازمانی جوامع با هم فرق دارند. این مدل های فرهنگی در رفتار اعضای سازمان بروز پیدا می کنند. هر کدام از مدل های فرهنگی رایج، ویژگی های مخصوص به خود را دارند. سازمان ها نیز برای این ویژگی ها ارزش قائل هستند. چرا که این ویژگی های فرهنگی رفتار اعضای سازمان را شکل می دهند. نظریه پردازان علم مدیریت ویژگی های مختلفی برای فرهنگ سازمانی قائل شده اند. از همین رو در ادامه این مطلب قصد داریم تا برخی از این ویژگی های فرهنگی را بر شماریم.
فرهنگ سازمانی آموختنی است و یک فرایند انتسابی محسوب نمی شود. این اولین ویژگی فرهنگ در سازمان می باشد. در واقع فرهنگ متشکل از مجموعه ای از عادت های جدید می باشد. فرهنگ به عنوان پدیده ای آموختنی شناخته می شود که پیرو قانون یادگیری است.
خلاقیت فردی یکی از ویژگی های فرهنگ در سازمان می باشد. خلاقیت در سازمان به میزان آزادی عمل و میزان مسئولیتی که اعضای سازمان دارند، بستگی دارد. این موضوع باعث می شود تا تعادل و عدالت بین اعضای سازمان برقرار گردد.
*یکی از ویژگی های فرهنگ سازمانی خلاقیت فردی می باشد*
ریسک پذیری یکی دیگر از ویژگی های فرهنگ به حساب می آید. در واقع میزان ریسک پذیری در افراد سازمان بستگی به میزان تشویقی دارد که آنها در سازمان به خاطر ابتکاراتی که به خرج می دهند، دریافت می کنند. تا به این صورت جرات پیدا کنند تا بلند پروازی کنند و کارهای مخاطره آمیز انجام دهند. این ویژگی بیشتر از طرف مدیران سازمان تقویت می شود و پروش پیدا می کند.
ویژگی بعدی مربوط به بحث رهبری در سازمان می باشد. رهبران سازمان مشخص می کنند که اهداف و عملکردهای مورد انتظار به چه میزانی و چگونه انجام شوند.
از دیگر ویژگی های فرهنگ سازمانی حمایت مدیریت است. منظور از حمایت مدیریت میزان ارتباطاتی است که مدیران با دیگر اعضای سازمان و کارمندان خود دارند. این ویژگی فرهنگی به این موضوع بر می گردد که مدیران سازمان برای کارمندان خود، حکم یک حامی را داشته باشند یا اینکه در انجام امور آنها را یاری کنند.
ویژگی بعدی مربوط به یکپارچگی است. به میزان هماهنگی عملکرد واحدهای درون سازمان یکپارچگی می گویند.
سیستم پاداش یکی دیگر از این ویژگی های فرهنگ مناسب برای یک سازمان می باشد. این ویژگی باعث می شود تا تخصیص پاداش که شامل افزایش حقوق و ارتقای مقام می گردد، به جای اینکه بر اساس سابقه کاری و پارتی بازی انجام شود، طبق شاخص های عملکردی کارمندان به آنها اختصاص بگیرد.
کنترل، ویژگی بعدی فرهنگ های سازمانی است. این کنترل شامل قوانین سازمان ها و میزان سرپرستی مدیران به صورت مستقیم بر روی رفتار و اعمال اعضای سازمان می شود.
از دیگر ویژگی ها می توان به الگوی ارتباطی اشاره نمود. میزان ارتباطات در سازمان به سلسله مراتب رسمی جاری در سازمان محدود می شود. این الگوهای ارتباطی در طی زمان شکل می گیرد. اصولا این الگوها توسط رفتار مسئولان اولیه و کارمندانی که در ابتدای شکل گیری سازمان به آن وارد شده اند، شکل می گیرد. نکته قابل توجه در این مورد این است که چنانچه این افراد از این سازمان خارج هم شوند، تغییر دادن الگوهایی که توسط آنها شکل گرفته است، کار سختی می باشد.
ویژگی بعدی مربوط به هویت است. هویت مفهومی است که اعضای سازمان در آن، خود را به عنوان یک حوزه تخصصی خاص نمی شناسند. بلکه خود را به عنوان یک کل تلقی می کنند و کل سازمان شاخصی برای معرفی آنها به حساب می آید.
*هویت یکی از ویژگی های فرهنگ سازمانی به حساب می آید*
از دیگر ویژگی های فرهنگ، سازش با پدیده تعارض محسوب می شود. این ویژگی به فرایندی اشاره می کند که در آن افراد تشویق می گردند تا با تعارض های موجود سازش کنند و انتقادهای آشکار را بپذیرند.
جهت گیری افراد نیز یکی از ویژگی های فرهنگ های سازمانی به حساب می آید. این جهت گیری های اعضای سازمان بر اساس تاثیرات نتایج تصمیم های مدیران صورت می پذیرد.
آخرین ویژگی ای که در این مطلب بیان می شود، جهت گیری نتیجه می باشد. بر اساس این ویژگی، مدیریت سازمان بیشتر از اینکه بر روی فرآیندها و تکنیک هایی که منجر به دستیابی به نتایج مطلوب شده اند، تمرکز کند، بر روی خود نتایج به دست آمده تاکید دارد.
بررسی و ارزیابی این ویژگی ها باعث می شود تا تصویر دقیقی از فرهنگ سازمان ارائه شود. سپس این تصویر به عنوان بنیادی برای شکل گیری اعتقادات و هنجارها می گردد و اعضای سازمان درک مشترکی در مورد سازمان پیدا می کنند. به این ترتیب رفتار و عملکرد آنها در چارچوب این فرهنگ قرار می گیرد.
حفظ و نگهداری فرهنگ سازمانی چگونه ممکن است؟
اولین عاملی که سبب حفظ یک فرهنگ در سازمان می شود، گزینش می باشد. گزینش به این دلیل صورت می گیرد که برای استخدام افرادی شناسایی شوند که مهارت، اطلاعات و توانایی کافی برای اجرای ارزش های سازمان را داشته باشند. در مرحله گزینش، تمامی تلاش سازمان بر این است که فردی را استخدام کنند که با فرهنگ آن سازمان تطابق داشته باشد.
*گزینش در حفظ فرهنگ سازمانی متناسب بسیار تاثیرگذار است*
دومین عامل نگهداری فرهنگ متناسب، مدیریت عالی سازمان است. مدیران ارشد سازمان ها سعی می کنند ارزش های سازمان را با عملکرد و گفتار خود به نمایش بگذارند و هنجارها و معیارهای سازمان را به صورت سلسله مراتب به تمام سازمان انتقال دهند.
سومین و آخرین عامل موثر جامعه پذیری می باشند. به این صورت که تمام اعضای سازمان با فرهنگ آن خو بگیرند و با تمایل و بدون هیچ اجباری آن را رعایت کنند. چنانچه کارمندان با فرهنگی که بر جو سازمان حاکم است، آشنایی نداشته باشند، با ورودشان به سازمان سبب می شوند تا باورها و عاداتی که در سازمان رواج دارد، مخدوش گردد.
چگونه فرهنگ سازمانی را توسعه دهیم؟
همانطور که پیش از این اشاره کردیم، موسسان سازمان ها و کسب و کارها تاثیر بسیار زیادی روی فرهنگی که در سازمان شکل گرفته است، دارند. اما در طی سال ها علاوه بر ارزش های قبلی سازمان، هنجارهای رفتاری جدیدی به وجود می آیند که با ارزش های سازمان سازگار هستند.
برای اینکه بتوان فرهنگ یک سازمان را گسترش و توسعه داد، می توان یک تیم را به منظور ارزیابی نمودن ارزش های سازمان تشکیل داد. این تیم با مدیر سازمان ارتباط مستقیمی دارد. این تیم پس از ارزیابی نیز وظیفه پویایی فرهنگ موجود در سازمان را بر عهده دارد.
*تشکیل یک تیم برای ارزیابی و پویایی فرهنگ سازمانی به توسعه آن کمک می کند*
عوامل متعددی بر روی بهره وری سازمان تاثیر می گذارند. اما مهمترین عاملی که در بهبود بهره وری و کارایی سازمان اثرگذار است، نیروی انسانی می باشد. رفتار و عملکرد نیروی انسانی نیز متاثر از فرهنگ سازمانی است. از همین رو فرهنگ و ارزش های سازمانی به صورت مستقیم و غیر مستقیم بهره وری کارمندان یک سازمان را تحت شعاع قرار می دهد.
فرهنگ سازمان به صورت مستقیم بر روی رضایت شغلی اعضای سازمان موثر است و این شاخص رضایتمندی مهمترین عاملی است که سبب باقی ماندن نیروی کار در سازمان می باشد. در واقع به وجود آوردن اختلال در عملکرد فرهنگ سازمانی باعث می شود تا سازمان یا حتی یک کسب و کار ساده از درون فرسوده گردد و یا حتی متلاشی شود. این موضوع منجر به از دست دادن بازار تجارت توسط آن سازمان می گردد. آن سازمان دیگر قادر نخواهد بود تا نیروی کار حرفه ای و مستعد را استخدام و حفظ نماید.
*فرهنگ سازمانی، سبب رضایت شغلی می گردد*
زمانی که فرهنگ محیط کار با فرهنگ اعضای سازمان در یک راستا باشد، اعضای سازمان احساس پشتیبانی، ارزش و راحتی بیشتری نسبت به سازمان دارند.
زمانی که فرهنگ اولویت یک سازمان باشد، آن سازمان می تواند تغییراتی را که در بازار رخ می دهد را راحت تر بپذیرد و شرایط سخت بازار را آسان تر پشت سر می گذراند.
فرهنگ سازمانی در موقع جذب و استخدام نیروهای با استعداد کاری به عنوان یک مزیت در نظر گرفته می شود. چرا که خیلی از متقاضیان کار، پیش از اینکه درخواست استخدام بدهند، فرهنگ آن سازمان را مورد بررسی قرار می دهند. حتی گاهی اوقات برای برخی از متقاضیان کار، فرهنگ یک سازمان نسبت به درآمد آن از اهمیت بیشتری برخوردار است.
سازمان هایی که دارای فرهنگی غنی هستند، انتظارات خود از کارمندان را به طور کامل بیان می کنند. از همین رو اعضای سازمان می دانند که باید در موقعیت های مختلف چه رفتارهایی از خود بروز دهند. آنها مطلع هستند که با به نمایش گذاشتن فرهنگ و ارزش های سازمانی، پاداش دریافت خواهند نمود.
فرهنگ سازمانی به نوعی برای اعضای سازمان ایجاد هویت می کند و افراد احساس تعهدی فراتر از علایق و منافع شخصیشان نسبت به سازمان پیدا می کنند. علاوه بر این، فرهنگ در افزایش خلاقیت و نوآوری تاثیرگذار است.
فرهنگ سازمانی با تدوین هنجارهای گروهی به مدیران سازمان ها کمک می کند تا از این طریق رفتار و اعمال کارمندان در سازمان را کنترل نمایند.
چنانچه مدیران، یک فرهنگ مناسب برای سازمان خود به وجود نیاورند، کارکنان آن سازمان به صورت ناخودآگاه برای آن سازمان فرهنگ سازی و جوسازی می نمایند. ممکن است این فرهنگ ایجاد شده با ارزش های سازمان تناقض داشته باشد. بنابراین بهتر است مدیران برای ارتقا و پیشرفت سازمان خود اقدام به فرهنگ سازی نمایند.
مزایای ایجاد فرهنگ سازمانی
همانطور که پیش تر گفته شد، ایجاد فرهنگ سازمانی یکی از الزامات هر سازمانی می باشد. ایجاد یک فرهنگ متناسب با محیط و اهداف سازمان دارای مزایای زیادی می باشد.
ایجاد فرهنگ مناسب در سازمان یک مزیت رقابتی به حساب می آید.
فرهنگ و ارزش های سازمانی، مدیریت و رهبری اعضای سازمان را به مراتب راحت تر می کند. چرا که سازمانی که ساختار فرهنگی قوی ای داشته باشد، به راحتی می تواند کارمندانش را با خود همراه سازد. در واقع سرمایه گذاری کردن بر روی فرهنگ سازمانی، یک روند طولانی مدت است. اما این سرمایه گذاری قطعا نتیجه بخش بخش خواهد بود.
* فرهنگ سازمانی، رهبری دیگر اعضای سازمانی را سهل تر می کند*
وجود فرهنگ در سازمان نشان دهنده هویت درونی آن سازمان برای کارمندانش می باشد. همچنین بیانگر هویت خارجی آن سازمان برای شرکای تجاری و مشتریانش می باشد.
فرهنگ سازی، ارزش های سازمان را برای تمامی اعضای سازمان مشخص می کند و این گونه کارمندان این ارزش ها را محترم می دانند و آنها را رعایت می کنند. در چنین سازمان هایی کارمندان از ارزش های خود با خبر هستند. برای همین با ارزش های سازمانی هم سو می شوند.
ایجاد یک فرهنگ مناسب در سازمان باعث می شود تا کارکنان سازمان به کارمندان وفاداری تبدیل گردند.
فرهنگسازی اعضای سازمان را به مثابه یک تیم صمیمی کنار هم جمع می کند.
از دیگر مزایای فرهنگ سازمانی می توان به افزایش سطح رفاه کارکنان و اعضای سازمان اشاره نمود.
*از مزایای فرهنگ سازمانی، شکل گیری گروه های صمیمی میان اعضای سازمان می باشد*
شیوه مدیریت فرهنگ سازمانی
مدیریت فرهنگ سازمان یکی از مهمترین وظایف رهبران و مدیران سازمان ها محسوب می شود. مدیریت فرهنگ به مدیران کمک می کند تا دائما بتوانند فرهنگ موجود و مطلوب را شناسایی کنند و فرهنگ نامناسب را در سازمان تغییر دهند. به این ترتیب به رشد ارزش ها و پرورش الگوهای مناسب کمک شایانی می کنند.
باید دقت داشته باشید که فرهنگ سازی با قانون گذاری در سازمان فرق دارد. هنگامی که مدیران برای سازمان قانون تعیین می نمایند، دیگر اعضای سازمان موظف هستند تا آن قوانین را اجرا کنند. اما فرهنگ یک فرایند درونی است و به مرور زمان بر افراد تاثیر می گذارد. هیچ یک از کارمندان سازمان به خاطر متعهد بودن نسبت به فرهنگ سازمانی، پاداش نمی گیرند. ولی به صورت کاملا ناخودآگاه به ارزش های سازمان پایبند هستند.
برای ایجاد و یا تغییر فرهنگ یک سازمان باید تمامی شرایط و مقتضیات جامعه و محیط بیرونی سازمان را در نظر گرفت. چرا که ارزش ها و فرهنگ جامعه بر روی الگوهای رفتاری که در سازمان وجود دارد، تاثیر زیادی می گذارد.
برای این که بتوان فرهنگ سازمانی را مدیریت کرد، ابتدا باید ارزش های موجود در سازمان را بررسی کرد و سنجید. استفاده از پرسشنامه و مصاحبه در سنجش فرهنگ موجود در سازمان بسیار مفید و موثر خواهد بود.
*به منظور شناسایی فرهنگ سازمانی موجود می توان از مصاحبه و نظرسنجی استفاده نمود*
بعد از شناسایی فرهنگی که بر سازمان حاکم است، باید به تبیین فرهنگ مطلوب پرداخت. برای این کار باید وضعیت موجود در سازمان را با وضعیت مطلوب فرهنگی سازمان ها مقایسه نمود. در واقع تبیین و شناسایی یک فرهنگ مطلوب، راهنما و چارچوبی برای ایجاد فرهنگ جدید و تغییر آن به حساب می آید.
بعد از انجام این مراحل می توان فرهنگ سازمان را تغییر داد و آن را پروراند. پس از ایجاد تغییر و نهادینه شدن در سازمان، باید برنامه های تغییر و پرورش فرهنگ را ارزیابی نمود. ارزیابی کردن تغییرات یکی از مهمترین مراحل مدیریت فرهنگ سازمان می باشد.
پس از ارزیابی و یافتن نقاط قوت و ضعف فرهنگ سازمان باید از فرهنگ ایجاد شده مناسب حمایت کرد و آن را در سازمان حفظ نمود.
فرهنگ سازمانی یکی از مباحث جدید در موضوع رفتار سازمانی و علم مدیریت به حساب می آید. در طول این مدت نیز جایگاه مهمی در سازمان ها پیدا کرده است. در واقع طی تحقیقاتی که صاحب نظران این حوزه انجام داده اند، فرهنگ و ارزش های سازمانی یکی از موثرترین و اصلی ترین عوامل توسعه و رشد سازمان ها و در نهایت کشورها محسوب می شوند. در واقع آنها یکی از عوامل مهم پیشرفت ژاپن در بخش های صنعتی و مدیریتی را فرهنگ سازمانی می دانند.
اما اینکه فرهنگ و ارزش های سازمانی دقیقا شامل چه چیزهایی می شوند؟ و چه تاثیری بر سازمان دارند؟ را در ادامه شرح خواهیم داد. اما برای اینکه بتوانید با فرهنگ و ارزش های سازمانی بیشتر آشنا شوید باید ابتدا با مفهوم و تعریف فرهنگ و سازمان به صورت جداگانه آشنایی پیدا کنید.
*فرهنگ و ارزش های سازمانی یک مبحث نسبتا جدیدی در علم مدیریت محسوب می شوند*
در واقع واژه فرهنگ بیشتر در علوم اجتماعی مورد استفاده قرار می گیرد. اما به این معنا نیست که فرهنگ تنها در علوم اجتماعی و رشته های مردم شناسی کاربرد دارد. بلکه این مفهوم در خیلی از علوم به کار گرفته می شود و مفید فایده واقع می گردد. فرهنگ هر جامعه ای سرچشمه گرفته از نیروهای اجتماعی و نیازهای طبیعی آن جامعه می باشد. فرهنگ متشکل از اندیشه مشترک اعضای یک جامعه است که به صورت ویژگی های فکری یک جامعه مطرح می گردد.
از همین رو فرهنگ هر جامعه مختص آن ملت می باشد و فرهنگ جوامع با هم متفاوت است. اما با این وجود تمامی فرهنگ ها دارای ویژگی های مشترکی می باشند. فرهنگ پدیده ای ذاتی و غریزی به حساب نمی آید. بلکه کاملا آموختنی است. همین پدیده آموختنی قابل انتقال به دیگر افراد و از نسلی به نسل دیگر می باشد. به عبارت بهتر فرهنگ از عادت هایی تشکیل می شود که دارای ریشه اجتماعی هستند. عده زیادی از مردم یک جامعه نیز در این عادات شریک هستند.
اما در مورد سازمان نیز می توان گفت که یک سازمان به نوعی یک فرهنگ به حساب می آید. چرا که استنباطی که اعضای سازمان از آن دارند با هم مشترک می باشد. طبق تعاریف جدیدی که از سازمان ارائه گشته است، سازمان را به مثابه یک شخص می توان در نظر گرفت که برای خود شخصیتی مستقل دارد.
طبق این تعاریف، سازمان مجموعه ای متشکل روابط متقابل افراد به صورت نظام یافته است که برای دستیابی به اهداف مشترک و معینی تاسیس می گردد. در نتیجه سازمان بدون افراد و روابط متقابل مابین آنها شکل نمی گیرد و ماهیت خارجی ندارد. همین موضوع اهمیت فرهنگ در سازمان را نشان می دهد.
حالا که با مفهوم فرهنگ و سازمان آشنا شدیم، نوبت به تعریف مفهومی مشترک یعنی فرهنگ سازمانی می رسد. فرهنگ سازمانی متشکل از مجموعه ای از باورها و ارزش های مشترک هستند. این باورها و ارزش ها روی رفتار و افکار تمامی اعضای سازمان تاثیر گذار می باشند. در واقع فرهنگ و ارزش های سازمانی می توانند به عنوان یک نقطه عطف در جهت رشد و پیشرفت به شمار آیند. یا اینکه مانعی در مسیر پویایی سازمان شوند. چرا که این عامل زمینه ساز تغییر و تحولات بزرگی در سازمان می گردد.
*فرهنگ و ارزش های سازمانی، شامل باورها و ارزش های مشترک افراد سازمان می شود*
تعریف فرهنگ و ارزش های سازمانی از دیدگاه های مختلف
صاحب نظران علم مدیریت در مورد فرهنگ سازمانی تعاریف متعددی ارائه داده اند که به برخی از آنها اشاره می کنیم.
از نظر کریس آرجریس فرهنگ سازمانی یک نظام زنده است که توسط رفتاری که افراد در عمل از خود بروز می دهند، آشکار می شود.
تعریف جیمز پرسی از فرهنگ سازمانی این است که تمامی اعضای یک سازمان عقاید، ارزش ها و الگوهای فکری و رفتاری مشترکی دارند. در واقع فرهنگ سازمان الگویی برای تمام این اشتراکات به حساب می آید.
اما تعریف ادگار شاین از فرهنگ سازمانی چیز دیگری است. به عقیده وی فرهنگ سازمانی یک الگو از مفروضات بنیادی می باشد. اعضای سازمان نیز این الگو را به منظور تکامل داخلی سازمان و حل مسائلی به کار می گیرند که به تطابق با محیط خارج از سازمان ارتباط پیدا می کند. این الگو آنچنان برای سازمان اثربخش است که به عنوان یک روش مناسب در سازمان به دیگر اعضای تازه وارد آموزش داده می شود.
برخی دیگر از پژوهشگران معتقد هستند که فرهنگ سازمانی، اندیشه مشترک افرادی است که در سازمان به عنوان یک مجموعه کار می کنند. همین اندیشه مشترک میان اعضا وجه تمایز میان یک سازمان با سازمان دیگر می باشد.
*عضی از نظریه پردازان علم مدیریت فرهنگ و ارزش های سازمانی را اندیشه مشترک اعضای سازمان می دانند*
از تمام تعاریف ارائه شده می توان این را برداشت کرد که فرهنگ سازمانی یک مجموعه از عقاید، هنجارها، باورها، فرضیات و ارزش های مشترک است که تمام سازمان را تحت تاثیر قرار داده است. این فرهنگ به عنوان یک الگوی مناسب در سازمان در نظر گرفته می شود و به عنوان یک اصل به تازه واردان سازمان آموزش داده می شود.
چگونگی ایجاد فرهنگ و ارزش های سازمانی
ایجاد یک فرهنگ برای یک سازمان دارای نقشی حیاتی می باشد. اما باید بدانید که ارتباط میان مدیریت سازمان و فرهنگ، یک ارتباط یک طرفه نمی باشد. درست است که مدیران، فرهنگ یک سازمان را شکل می دهند، اما فرهنگی که بر فضای یک سازمان حاکم می شود بر نوع مدیریت آن سازمان نیز تاثیرگذار است.
در واقع ارزش های یک سازمان تشکیل دهنده فرهنگ آن سازمان هستند. بنابراین مشخص کردن ارزش های سازمان تاثیر زیادی در ایجاد فرهنگ آن سازمان دارد. مدیران باید ارزش هایی را برای سازمان خود تعیین نمایند که با اهداف سازمان هماهنگ باشد و مغایرتی با آنها نداشته باشد.
محیطی که اعضای سازمان در آن مشغول به کار می شوند در ایجاد فرهنگ سازمانی تاثیر به سزایی دارد. فضای کاری باز باعث می شود تا محیط حس مثبتی به کارمندان القا کند و میزان استرس را در آنها کاهش دهد.
برای ایجاد یک فرهنگ سازمانی مناسب، مدیران باید افرادی را برای کار در سازمان استخدام کنند که ارزش های فردی آنان همراستا با ارزش های سازمان باشد. تعیین ارزش های سازمانی در جذب افراد مناسب و حرفه ای بسیار موثر است. چرا که افراد پیش از استخدام ارزش های سازمان را بررسی می کنند و چنانچه ارزش های سازمانی با ارزش های فردی آنها هماهنگ باشد، جذب سازمان می شوند. در مطالب بعدی در مورد مراحل ایجاد فرهنگ سازمانی بیشتر خواهیم گفت.
*در ایجاد فرهنگ و ارزش های سازمانی محیطی که افراد در آن کار می کنند بسیار موثر است*
همانطور که در مطالب قبلی اشاره شد، ساختار سازمانی دارای انواع مختلفی می باشد. یکی از انواع این ساختارهای سازمانی، ساختار ارگانیک یا ساده است. در واقع واژه ارگانیک به معنی منظم و به سامان می باشد.
ساختار ارگانیک در مورد فعالیت های کارمندان سازمان نسبت به دیگر ساختارهای سازمانی دارای انعطاف پذیری بیشتری می باشد. این موضوع سبب می شود تا پویایی سازمان بیشتر شود. در این نوع از سازمان ها هیچ کدام از قوانین و مقررات به صورت نوشته شده و مدون نیستند.
در این نوع از ساختار به جای اینکه تاکید بر روابط عمودی باشد، بیشتر تمرکز بر روی روابط موازی یا افقی می باشد. از همین رو نفوذ بر اعضای سازمان به جای اینکه بر اساس اختیاراتی باشد که اعضا بر اساس سمتی که دارند کسب کنند، بیشتر بر اساس مهارت و دانش افراد به آنها داده می شود. در این ساختار به جای اینکه مسئولیت ها و وظایف سازمان تنها بر اساس شرح شغل به اعضای سازمان سپرده شود، به شکل انعطاف پذیری تعریف می شوند. در سازمان هایی با ساختار ارگانیک به جای اینکه دستور صادر گردد، تاکید بر روی مبادله اطلاعات است.
این نوع از ساختار بیشتر مناسب سازمان هایی است که به تازگی تاسیس شده اند. یا به عبارت بهتر این ساختار برای استارت آپ ها بسیار مناسب می باشد. چون این ساختار به آنها کمک می کند تا کسب و کار خود را به راحتی راه اندازی کنند و یک برند برای خود به وجود آورند.
*در ساختار سازمانی ارگانیک، سازمان ها ساختاری کاملا غیر رسمی دارند*
انواع سازمان ها با ساختار سازمانی ارگانیک
مینتز برگ یکی از دانشمندان مشهور و پر آوازه در زمینه تجارت و مدیریت، دو شکل و ساختار را برای سازمان های ارگانیک بیان می کند.
اولین ساختار برای سازمان های ارگانیک ساختار ساده می باشد. در این ساختار سازمان دارای یک یا چند مدیر عالی است. برخی از سازمان ها نیز تعدادی مدیر میانی دارند. تعدادی از اعضای سازمان نیز در سطح عملیاتی مشغول به انجام وظیفه هستند.
این نوع از ساختار که ساختار منعطفی نیز می باشد بیشتر مناسب سازمان های کوچک کارآفرین است. چرا که این سازمان ها از لحاظ اندازه کوچک هستند و به ساختار پیچیده ای احتیاج ندارد. مدیران در چنین ساختاری آزادی عمل زیادی در اختیار کارمندان خود قرار می دهند و می توانند آنها را به صورت متمرکز کنترل نمایند. عموما کارها و مسئولیت ها در چنین سازمان هایی بدون استانداردسازی و رسمیت صورت می پذیرد. چنین سازمان هایی که دارای ساختار ساده هستند، برعکس سازمان های پیچیده می توانند با شرایط متحول و پویا محیط خود را تطبیق دهند.
نوع دوم ساختاری که برای سازمان های ارگانیک در نظر گرفته می شود، سازمان ویژه موقت یا ادهوکراسی می باشد. ادهوکراسی شامل گروه ها و تیم کاری ای می شوند که در زمان ضرورت آنها را مامور اجرای یک سری امور خاص می کنند. سازمان بر اساس چنین ساختاری اجرای امور را بر عهده واحدهای سازمانی کوچک دموکراتیک و به نسبت خودگردان می گذارد. سازمان هایی که دارای ساختار ادهوکراسی هستند مقررات و ضوابط را به صورت محدودی به کار می بندند. در این نوع از ساختارها برای حل مسائل و انجام امور سازمانی همکاری گروهی بسیار حائز اهمیت می باشد. اختیارات این سازمان به افرادی تفویض می شود که شرایط بهتر و مناسب تری برای انجام یک سری از امور خاص در سازمان داشته باشند.
در چنین سازمان هایی بین صف و ستاد تمایز زیادی وجود ندارد. در واقع سلسله مراتب در این سازمان ها از اهمیت چندانی برخوردار نیست. چرا که اعضای سازمان به صورت گروهی با هم همکاری می کنند. این نوع از ساختار برای سازمان هایی که متکی به استمرار خلاقیت و نوآوری هستند، بسیار خوب و مناسب می باشد.
*در ساختار سازمانی ارگانیک از نوع ادهوکراسی، گروه موقت برای انجام یک کار خاص دور هم جمع می شوند*
معایب ساختار سازمانی ارگانیک
خیلی از متخصصان این ساختار را کم جان می دانند. چرا که در چنین ساختارهای تمرکز زدایی، دامنه وسیع کنترل و تخصص های کم باعث می شود تا قدرت سازمان کاهش پیدا کند.
از دیگر معایب این ساختار می توان به امکان ایجاد سردرگمی در تقسیم کار در سازمان برای انجام پروژه ها اشاره نمود.
ویژگی های ساختار سازمانی ارگانیک
به طور کلی ساختار ارگانیک، ساختاری غیر رسمی است که از لحاظ اختیارات دارای عدم مرکزیت می باشد. سازمان هایی که این ساختار را برای خود بر می گزینند دارای کانال های بازی برای برقراری ارتباط می باشند. سازمان هایی که ساختار ارگانیک دارند نسبت به دیگر سازمان ها منعطف تر عمل می کنند.
چنین ساختاری بیشتر مناسب سازمان هایی است که محیطی بی ثبات و متلاطم دارند. این سازمان ها با یک ساختار ارگانیک می توانند با تغییراتی که در محیط سازمان به وجود می آیند، تطبیق پیدا کنند.
یکی از ویژگی های ساختار ارگانیک این است که در این ساختار وظایف تمام اعضای سازمان به طور مداوم تعدیل می گردد.
در این ساختار به جای اینکه وظایف اعضای سازمان دارای تعاریف محدود باشد، تمامی ساختار وابسته به گسترش سازمان می باشد.
تصمیمات سازمانی به جای اینکه در سطوح بالا گرفته شوند، توسط سطوح پایین گرفته می شود. در کل مبنای تصمیم گیری ها بر عدم تمرکز می باشد.
*از ویژگی های ساختار سازمانی ارگانیک عدم تمرکز در سازمان می باشد*
در ساختار ارگانیک به جای اینکه سلسله مراتب سازمانی با هم ارتباط تنگاتنگی داشته باشند، ارتباطات با افرادی دارای اهمیت است که توانایی حل مسائل سازمان را داشته باشند.
یکی دیگر از ویژگی های این نوع از ساختار این است که ارتباطات افقی در این ساختار به اندازه ارتباطات عمودی مهم است.
در این ساختار مقررات و سلسله مراتب اداری مشخص و دقیقی وجود ندارد. اطلاعات سازمان در دسترس افراد زیادی قرار دارد. در نتیجه کنترل امور به دست افراد مختلفی از سازمان می باشد.
ساختار سازمانی مکانیکی
ساختار مکانیکی کاملا برعکس ساختار ارگانیک است. این ساختار یک ساختار کاملا سنتی است که در ساختار سازمانی رویکردی از بالا به پایین دارد. ساختار مکانیکی را با نام ساختار دیوان سالاری نیز می شناسند. در چنین ساختاری دامنه کنترل بسیار باریک است. ساختار چنین سازمان هایی کاملا متمرکز است و رسمی سازی در این سازمان ها بسیار زیاد است. در واقع ساختار مکانیکی به مراتب رسمی تر از ساختار ارگانیک می باشد. استانداردسازی در چنین ساختاری از اهمیت زیادی برخوردار است.
در این نوع از ساختار کارمندان و اعضای سازمان نسبت به انجام وظایفشان احساس مسئولیت بیشتری می کنند و زنجیره فرماندهی کاملا مشخص و روشن می باشد. اما در کنار آن، این ساختار می تواند برای خلاقیت و چابکی افراد سازمان یک مانع به حساب آید.
*ساختار سازمانی مکانیکی یکی از انواع ساختارهای سازمانی می باشد*
ساختار سازمانی دارای انواع مختلفی می باشد. هر سازمان وابسته به گستردگی و نیازهایی که دارد، یک ساختار متناسب با خود را انتخاب می کند. هر کدام از انواع ساختارهای سازمانی دارای ویژگی ها، مزایا و معایب مخصوص به خود هستند. در واقع نوع ساختار یک سازمان به نوع خود سازمان و رویکرد آن سازمان نسبت به عملیات اجرایی اش بستگی کامل دارد. اکثر سازمان ها ساختارهای کلاسیک را برای خود بر می گزینند. ما در این مطلب به طور مختصر به انواع ساختارهای سازمانی اشاره خواهیم و در مطالب بعدی به تفصیل به بررسی ویژگی ها، مزایا و معایب هر کدام از این انواع ساختارها خواهیم پرداخت.
*ساختار سازمانی دارای انواع مختلفی می باشد*
ساختار سازمانی ارگانیک یا ساده
ساختار ارگانیک یکی از منعطف ترین ساختارهای سازمانی به حساب می آید. این ساختار قادر است با تغییرات بازار به راحتی تطبیق پیدا کند و سازگار شود. در ساختار ارگانیک یا ساده لایه های مدیریتی بسیار کم است. همین موضوع باعث می شود تا تصمیمات به صورت نامتمرکز گرفته می شود و نقش ها و مقررات در سازمان دارای آرایشی مشخصی باشند.
ساختار سازمانی خطی
ساختار خطی یکی از رایج ترین ساختارهای سازمانی به خصوص در سازمان های کوچک می باشد. در این نوع از ساختار قدرت و اختیار بر اساس یک ساختار کاملا سلسله مراتبی میان اعضای سازمان تقسیم بندی می گردد.
ساختار سازمانی صف و ستاد
در ساختار صف و ستاد ما شاهد اضافه شدن تخصص های وظیفه ای به ساختار خطی هستیم. این نوع از ساختار به ویژه در سازمان های بزرگ رواج دارد. تخصصی شدن مشاغل و سپردن وظایف تخصصی، به متخصصان حرفه ای در این نوع از ساختار به سازمان کمک می کند تا پیشرفت نماید و دستیابی به اهداف سازمان آسان تر گردد.
ساختار سازمانی وظیفه ای
ساختار وظیفه ای نیز یکی از رایج ترین ساختارهای سازمانی به حساب می آید. بر اساس این ساختار سازمان به بخش های کوچک تری تقسیم می شود که هر فرد در این بخش ها وظایف کاملا مشخصی دارد. در چنین ساختاری هر بخش دارای یک مدیر جداگانه می باشد که آن مدیر موظف است به مدیر مافوق خود گزارش دهد و در برابر او پاسخگو باشد.
ساختار سازمانی پروژه ای
ساختار پروژه ای در سازمان یک ساختار موقتی می باشد. این ساختار در زمان های خاص و به منظور اجرای یک سری از پروژه های خاص ارائه می گردد. هنگامی که سازمان در آن پروژه به اهداف خود رسید، ساختار پروژه ای منحل می گردد. طبق این ساختار متخصصان مختلفی را از بخش های مختلفی از سازمان برای همکاری دعوت می کنند. این متخصصان در طول پروژه با هم همکاری می نمایند و پس از اینکه پروژه به پایان رسید هر کدام از این متخصصان به جایگاه پیشین خود بازگردانده می شوند.
*ساختار سازمانی پروژه ای برای اجرای پروژه های خاص به تشکیل می گردد*
ساختار سازمانی مجازی
سازمان های مجازی پدیده ای نوظهور هستند که هیچ جای مشخصی ندارند. در واقع مدیر هر سازمان می تواند پروژه های خود را در هر مکانی که هست، مدیریت نماید. این ساختار را با نام ساختار سازمانی دیجیتال، شبکه ای و مدولار نیز می شناسند. ساختار سازمان های مجازی به این گونه است که این سازمان هیچ گونه هسته مرکزی دائمی ندارند. در واقع در چنین ساختاری یک هسته مرکزی به طور موقت به وجود می آید، که این هسته مسئول است تا با واحدهای تامین کننده سازمان ارتباط برقرار کند و فعالیت های سازمان را توسط این واحدها به انجام برساند. این هسته مرکزی به صورت یک ائتلاف موقت شکل می گیرد.
ساختار سازمانی بخشی
ساختار دپارتمانی، ساختار مجزا یا همان ساختار بخشی به ساختاری گفته می شود که در آن اعضا یا فعالیت های سازمان که دارای ویژگی های مشابهی با هم هستند در یک واحد یا دپارتمان قرار گیرند. این ساختار سازمانی را با اصطلاح خودکفا نیز می شناسند. در چنین ساختاری اعضای بخش های مختلف سازمان به گونه ای عمل می نمایند که به نظر می رسد هر کدام از بخش ها زیر نظر یک سازمان جداگانه فعالیت می کنند. این ساختار برای سازمان های بزرگی مناسب که چندین هدف را در برنامه کاری خود قرار داده اند. چنین ساختاری به آنها این امکان را می دهد تا بخش های مختلف سازمان دارای استقلال بیشتری باشند.
ساختار سازمانی ماتریسی
ساختار ماتریسی به منظور ترکیب و تعامل دو ساختار وظیفه ای و ساختار پروژه ای به وجود آمده است. این ساختار به وجود آمده است تا معایب دو ساختار وظیفه ای و پروژه ای را پوشش دهد. این ساختار یک ساختار پر چالش می باشد. چرا که امکان دارد اعضای سازمان مجبور باشند به چندین مدیر گزارش دهند. تعداد مدیرانی که باید به آنها گزارش داده شود وابسته به شرایط سازمان و پروژه مربوطه می باشد. در واقع گزارش دادن به چندین مدیر و برقراری ارتباط مناسب با تمامی آنها کار مشکلی است.
ساختار سازمانی ماتریسی یک ساختار ترکیبی می باشد.
ساختار سازمانی وظیفه ای-مسطح
علاوه بر ساختار ماتریسی که یک ساختار ترکیبی به حساب می آید، ساختار ترکیبی دیگری هم وجود دارد. این ساختار، ساختار وظیفه ای-مسطح است. همان طور که از نام این ساختار پیدا است، این ساختار ترکیبی از ساختار خطی و ساختار وظیفه ای می باشد. این ساختار بیشتر مناسب سازمان های کوچک و یا استارتاپ ها می باشد. چرا که این ساختار به سازمان اجازه می دهد تا تصمیم های سازمانی در سطوح سازمانی گرفته شود. این ساختار امکان ایجاد خلاقیت و نوآوری بیشتر را به سازمان می دهد.
ساختار سازمانی محصول محور
ساختار محصول محور متشکل از چند ساختار وظیفه ای کوچک است. به این صورت که هر بخش سازمان می تواند یک ساختار جداگانه برای خود داشته باشد. در واقع هر بخش دارای تیم فروش، تیم بازاریابی و تیم های مختص به خود می باشد. در این ساختار هر بخش از سازمان مسئول تولید یک خط تولیدی محصول خاصی می باشد.
ساختار سازمانی مبتنی بر بازار
بر اساس ساختار مبتنی بر بازار تقسیمات بخش های مختلف سازمانی بر اساس صنایع، بازار و انواع مشتریان سازمان انجام می شود. این ساختار مناسب سازمان هایی است که محصولات یا خدمات خاص و منحصر به فردی را برای بخش های خاصی از بازار تولید می نمایند.
ساختار سازمانی مبتنی بر حوزه جغرافیایی
سازمان هایی که دارای چنین ساختاری هستند، تقسیمات خود را مبتنی بر مناطق جغرافیایی انجام می دهند. ساختار مبتنی بر مناطق جغرافیایی برای سازمان هایی مناسب است که احتیاج دارند به مشتریان و منابع خود نزدیک تر باشند.
ساختار سازمانی مدور
با وجود اینکه این ساختار از لحاظ ظاهری با دیگر ساختارهای سازمانی تفاوت دارد، اما این نوع از ساختار هم بر اساس سلسله مراتب تنظیم می گردد. تنها تفاوت آن با دیگر ساختارها این است که کارمندان سطوح بالاتر حلقه های داخلی ساختار را تشکیل می دهند. کارمندان سطوح پایین تر نیز تشکیل دهنده حلقه های بیرونی هستند. در واقع مدیران و رهبران در این ساختار به جای اینکه در راس امور قرار گیرند، در مرکزیت سازمان واقع شده اند.
*ساختار سازمانی مدور یکی از انواع ساختارهای سازمانی می باشد*
مدل مدیریت عملکرد
اکثر مدل های مربوط به مدیریت عملکرد از مدل چهار مرحله ای دمینگ تبعیت می نماید. این مدل از مراحلی گام به گام تشکیل می شود که به هم پیوسته هستند. این مراحل عبارتند از:
مرحله اول مدیریت عملکرد: برنامه و هدف گذاری به منظور تعیین استانداردهای عملکرد
در این مرحله پیش از اینکه برنامه ریزی انجام شود باید اهداف سازمان به صورت واضح و روشن برای کارمندان تعیین گردد و این اهداف با صراحت برای آنها شرح داده شود. عموما این توضیحات پیش از استخدام نیروی انسانی و برای جذب آنان تعیین می گردند. ولی وقتی که کارمندان جدید به استخدام یک سازمان در آمدند نیز باید این اهداف بار دیگر به آنها ابلاغ گردد.
مرحله برنامه ریزی جزو مهمترین مراحل اعمال مدیریت عملکرد می باشد که به صورت مستقیم در دستیابی به اهداف سازمان نقش دارد.
به منظور تنظیم یک برنامه ریزی اصولی باید ابتدا به تجزیه و تحلیل شغلی پرداخت. در این فرایند اطلاعات در مورد مشاغل جمع آوری و جمع بندی می شوند. سپس برای هر کدام از این مشاغل اولویت بندی و استخراج معیارهای عملکردی اجرا می شود. این معیارها متشکل از مجموعه ای از معیارهای عمومی و بعضی از معیارهای خاص هستند که با در نظر گرفتن ماهیت مشاغل، رده های شغلی و غیره در نظر گرفته می شوند.
مرحله دوم مدیریت عملکرد: اجرا و نظارت مستمر، پیگیری و مربیگری و در نهایت اندازه گیری عملکرد
بعد از اینکه اهداف و برنامه های سازمان به طور کامل مشخص گشت و تمای اعضای سازمان در مورد آن اتفاق نظر داشتند، مدیران سازمان به عنوان یک مربی به نظارت عملکرد کارکنان می پردازند. در موارد لازم به آنها آموزش می دهند، آنها را حمایت و هدایت می کنند. یکی از مهمترین وظایف مدیران در طول این دوره ارزیابی و نظارت است که با در نظر گرفتن مسئولیت ها و مقتضیات کار، عملکرد کارمندان را ارزیابی کنند و به آنها بازخورد دهند. به این صورت کارمندان را به سمت بهبود عملکرد و تغییر سوق می دهند.
در این مرحله مدیر به کارمندان کمک می کند تا بعد از هر اقدامی، عملکرد خود را بازبینی کنند و در مورد آن از خود عکس العمل نشان دهند و از رفتارهایشان یاد بگیرند.
مرحله سوم مدیریت عملکرد: کنترل نقاط قوت و ضعف و ارائه بازخورد
مرحله بعدی از مراحل به هم پیوسته مدیریت عملکرد، ارزیابی رفتار و عملکرد کارکنان می باشد. در واقع این مرحله جزو پیچیده ترین و دشوارترین مراحل می باشد. مبنای این ارزیابی نیز مقایسه آنها با اهداف و انتظاراتی می باشد که از پیش تعیین شده و بر سر آنها توافق کرده اند. این ارزیابی باعث می شود تا نقاط قوت و ضعف اعضای سازمان مشخص گردد.
در این مرحله لازم است تا کارمندان سازمان به مدیران خود اعتماد کنند و نتایج ارزیابی را بپذیرند تا به این صورت این مرحله موفقیت آمیز باشد. البته در این فرایند نیز مانند هر فعالیت انسانی دیگر، امکان بروز خطا وجود دارد.
مرحله چهارم مدیریت عملکرد: مرور و تحلیل عملکرد و اجرای برنامه های توسعه و بهبود فردی و گروهی و اقدامات اصلاحی
در مدل دمینگ این مرحله به عنوان آخرین مرحله مدیریت عملکرد به حساب می آید. این مرحله پایانی، تمامی مراحل قبل و فرایند مدیریت عملکرد را تکمیل می نماید و ماهیتی مدیریتی به آن می بخشد. به صورتی که مدیران با مرور عملکرد کارمندان و با هدف بهبود عملکرد آنها در دوره های بعدی تصمیمات و اقدامات اصلاحی اتخاذ می نمایند.
در این مرحله مدیران بعد از اینکه ارزیابی های لازم را انجام دادند و فرم های مربوط به ارزیابی عملکرد را پر نموده اند و نقاط قوت و ضعف اعضای سازمان را مشخص کردند، جلسه ای رو در رو با کارمندان برگزار می کنند تا در آن به تحلیل و بازنگری عملکرد و رفتار آنها بپردازند. در این جلسه تصمیمات مهم و مشترکی گرفته می شود که سبب می شود تا عملکرد اعضای سازمان بهبود پیدا کند و سبب موفقیت سازمان گردد.
این مراحل مانند یک چرخه عمل می کنند و باید به صورت مداوم در جریان باشند. به این صورت چرخه کسب و کار به راحتی به حرکت و گردش در آمده است و سازمان در مسیر توسعه و بهبود قرار می گیرد.
مرحله پنجم مدیریت عملکرد: رتبه بندی
در بعضی از مدل ها علاوه بر مراحل بیان شده، مراحل دیگری هم مطرح می شوند. یکی از این مراحل رتبه بندی می باشد. این مرحله به این صورت انجام می شود که در زمان ارزیابی عملکرد، عملکرد هر کدام از کارمندان رتبه بندی می گردد. این موضوع برای شناسایی وضعیت هر کدام از اعضای سازمان و اعمال تغییرات در عملکرد آنان بسیار لازم و ضروری می باشد.
مرحله ششم مدیریت عملکرد: پاداش دهی
مرحله بعدی دادن پاداش به افرادی است که در سازمان عملکرد خوب و موثری داشته اند. این مرحله نیز یکی دیگر از مراحل ضروری مدیریت عملکرد می باشد. در این مرحله مدیران سازمان می توانند با اعطای وام، ترفیع رتبه و پاداش هایی از این قبیل انگیزه بیشتری به کارمندان خود دهد. پاداش دهی سبب می شود تا روحیه کارمندان افزایش پیدا کند و در نتیجه تعهد کاری آنها نیز بیشتر شود.
مدیریت عملکرد موثر
فرایند مدیریت عملکرد به راحتی می تواند سبب پیشرفت اعضای سازمان شود و یا اینکه مانع از آن گردد.
فرایند مدیریت عملکرد به صورت کاملا طبیعی در سازمان های کارآمد توسط مدیران و کارمندان اجرا می گردد. در چنین سازمان هایی مراحل فوق به صورت پیوسته و دوره ای انجام می شوند. استانداردهای تعیین شده در این سازمان بالا است. اما در عین حال اعضای این سازمان را برای همان استانداردهای بالا، پرورش می دهند. کارمندان این سازمان ها مهارت های لازم را برای استانداردهای سازمان کسب می کنند.
در چنین سازمان هایی کارمندان به صورت عینی پیامدهای عملکرد و رفتارهای خود را می بینند. پاداش های رسمی و غیر رسمی آنان را تشویق می کند و به آنها انگیزه می دهد.
مدیران سازمان ها برای اینکه بتوانند این فرایند را به خوبی مدیریت کنند، باید ابتدا متوجه شوند که مشکل اصلی سازمان آنها از کدام بخش نشات گرفته است. در این فرایند تعامل با کارمندان و صحبت کردن با آنها از اهمیت زیادی برخوردار است. این موضوع سبب می شود تا مدیران پیشنهادات و نظرات سازنده ای از طرف کارمندان دریافت کنند و سبب بهبود و بهره وری سازمان گردند.
منابع:
مدیریت عملکرد، نوشته بهزاد ابوالعلایی
https://www.thebalancecareers.com/performance-management-1918226
https://www.opm.gov/policy-data-oversight/performance-management/overview-history
تعریف مدیریت عملکرد
سازمان ها برای اینکه بتوانند در بازار رقابتی امروز دوام آوردند، باید به صورت مستمر عملکرد خود را بهبود بخشند. از طرف دیگر، منابع انسانی جزو اساسی ترین و مهم ترین منابع سازمان محسوب می شوند.به همین خاطر در دهه های اخیر سازمان ها به نیروی انسانی خود توجه بیشتری می کنند و به دنبال راه هایی برای تشویق آنها و بهسازی محیط کار برای آنها می گردند. از همین رو مدیریت عملکرد، جزو اصلی ترین فرایندهای مدیریت منابع انسانی به حساب می آید.
در واقع مدیریت عملکرد باعث می شود تا عملکرد تمامی اعضای سازمان بهبود پیدا کند و در نتیجه کارایی و بهره وری آن افزایش پیدا کند. در چنین سیستمی بیشتر از اینکه مدیران نقش یک کارفرما را بازی کنند، به عنوان یک تسهیلگر ایفای نقش می کنند.
نظریه پردازان علم مدیریت برای فرایند مدیریت عملکرد تعاریف مختلفی ارائه داده اند. اما به طور کلی این فرایند یک سیستم نظام مند است که در آن به وسیله بهبود عملکرد افراد در یک قالب گروهی، عملکرد کلی سازمان را بهبود می بخشد. یا در تعریفی دیگر به نقل از آرمسترانگ و بارون، این فرایند یک رویکرد یکپارچه و استراتژیک می باشد که به منظور به دست آوردن نتایج موفقیت آمیز، عملکرد اعضای سازمان را بهبود می بخشد و قابلیت های فردی و گروهی آنها را افزایش می دهد.
به بیان ساده تر، به ارزیابی مداوم عملکرد اعضای سازمان و ارائه بازخورد در ارتباط با مسئولیت هایشان به تک تک آنها، مدیریت عملکرد می گویند. به این صورت مدیران انتظارات و خواسته های خود از کارکنانشان را به صورت کاملا مشخص به آنها انتقال می دهند.
ضرورت و اهمیت مدیریت عملکرد در سازمان
مدیریت عملکرد به رهبران و مدیران سازمان ها این امکان را می دهد تا متوجه شوند که عملکرد کارمندان سازمان به گونه ای هست که اهداف شغلی شان را برآورده سازد یا نه؟
مدیران با ارزیابی عملکرد اعضای سازمان میزان کارایی کارمندان را می سنجند، و در می یابند که میزان کارایی آنها بیش از حد انتظار است، تلف شده است یا اینکه پایین تر از حد لازم می باشد.
علاوه بر اینها نتایج ارزیابی به مدیران کمک می کند، تا مهارت ها و شایستگی های اعضای سازمان را با اهداف سازمانی هماهنگ کنند.
مزایای مدیریت عملکرد
سیستم مدیریت عملکرد برای سازمان، مدیران و کارمندان سازمان مزایای زیادی به همراه دارد که در ادامه به تعدادی از آنها اشاره خواهیم کرد.
این سیستم از مسئولیت پذیری و پاسخگویی مداوم اعضای سازمان حمایت و پشتیبانی می نماید. در این گونه سازمان ها به جای اینکه کارمندان را تنها هنگام بازرسی و ارزیابی نهایی تشویق کند و به خاطر دستیابی به اهداف سازمان به آنها ترفیع دهد، از کارمندان می خواهد که پیشرفتی مداوم در تمامی زمان ها داشته باشند.
چنانچه این سیستم به درستی اجرا گردد، سبب افزایش نرخ بهره وری سازمان و بهبود عملکرد اعضای سازمان خواهد شد.
از دیگر مزایای این سیستم می توان به کاهش میزان استرس در مورد عملکردهای ضعیف تر اشاره نمود که همین موضوع باعث می شود تا تیم های شادتر و راضی تری در سازمان تشکیل شوند. همچنین ارتباطات میان اعضای سازمان بهبود پیدا می کند.
سیستم مدیریت عملکرد کمک می کند تا نارضایتی و شکایت های ناشی از اعمال نظرهای مغرضانه و تبعیض در سازمان کاهش پیدا کند و معیارهای درستی برای برنامه ریزی جا به جایی کارمندان ایجاد گردد.
علاوه بر اینها مدیریت عملکرد سبب می شود تا کارمندان نسبت به مسئولیت های خود و سازمان ذهنیت مثبتی پیدا کنند. در نتیجه سطح وفاداری کارکنان نسبت به سازمان افزایش پیدا می کند و سبب حفظ آنها در سازمان می شود.
معایب مدیریت عملکرد
این سیستم در کنار مزایای متعددی که دارد، معایبی نیز دارد. اما باید بدانید که اکثر این معایب به زمانی مربوط می شود که مدیریت عملکرد به درستی اجرا نگردد.
اهداف مدیریت عملکرد
به طور کلی هر سازمانی دارای یک نوع از سیستم مدیریت عملکرد می باشد. هر کدام از این سیستم ها اهداف مهمی دارند.
یکی از اهداف این سیستم ها کمک به اعضای سازمان در جهت پیشرفت و گسترش مهارت هایشان می باشد. ایجاد و تقویت فرهنگ سازمانی نیز از دیگر اهداف سازمان ها می باشد که انتظار دارند به کمک این سیستم بر آورده شود. در واقع هدف این سیستم ایجاد محیط و جوی است که اعضای سازمان در آن بتوانند به بهترین شکل از توانایی ها و مهارت های خود استفاده نمایند. در نتیجه بالاترین اثربخشی را داشته باشند.
علاوه بر این موارد سازمان ها قصد دارند توسط این سیستم، افراد را در جهت عملکرد مطلوب بر انگیزانند. همچنین مشخص کنند که کدام یک از اعضای سازمان استحقاق ترفیع را دارند و به این صورت در مورد کسانی که عملکرد ضعیفی در سازمان دارند تصمیم گیری کنند.
اما یکی از مهم ترین اهداف سیستم مدیریت عملکرد کمک کردن به اجرای استراتژی های کسب و کار می باشد.
منابع:
https://www.opm.gov/policy-data-oversight/performance-management/overview-history
https://www.indeed.com/career-advice/career-development/performance-management-system
https://bizfluent.com/list-5852735-disadvantages-performance-management-system.html
تاریخچه مدیریت عملکرد چیست؟
اگر بخواهیم پیشینه مدیریت عملکرد را به صورت دقیق بررسی کنیم باید به گذشته های خیلی دور برگردیم. هنگامی که پدیده تقسیم کار در قبایل به وجود آمد. در این موقع افراد قبیله نسبت به عملکردی که داشتند، پاداش دریافت می کردند و ترفیع مقام می گرفتند. اما این مفهوم هم مانند تمام پدیده های دیگر با گذشت زمان دچار تغییر و تحول شد و توسعه پیدا کرد.
اما اگر بخواهیم مدیریت عملکرد را در مفهوم امروزی بررسی کنیم باید بگوییم که این مفهوم ریشه در ارزیابی عملکرد دارد. ارزیابی عملکرد نیز یک پدیده نو ظهور نمی باشد. محققان قدمت این موضوع را به چین باستان نسبت می دهند. از زمان حکومت سلسله هان در چین عملکرد افرادی را که برای انجام خدمات اجتماعی و مدنی نامزد می شدند را مورد ارزیابی قرار می دانند. به صورتی که در دوره های بعدی آزمون هایی تحت عنوان آزمون ارزیابی عملکرد طی یک مراسم از داوطلبان گرفته می شد.
کم کم این موضوع به دسته های نظامی هم سرایت پیدا کرد. در این دوران دانش، تیراندازی و مهارت های جنگی داوطلبان را مورد ارزیابی قرار می دادند تا فرد مناسب را برای امور نظامی انتخاب کنند.
در اروپا نیز ارزیابی عملکرد در قرون وسطی برای انتخاب اعضای تیم صورت می پذیرفت. برای مثال آنها به منظور تعیین بهترین فرد در تیم، تمامی اعضای تیم را مورد آزمون قرار می دانند و از آنها آزمون های مختلفی می گرفتند که برخی از آنها ساده و برخی دیگر دشوار بودند.
اما اگر بخواهیم در مورد نظام ارزیابی عملکرد به طور رسمی صحبت کنیم، باید بگوییم که برای اولین بار در سال ۱۸۰۰ میلادی فردی به نام رابرت اون در اسکاتلند این سیستم را به کار گرفت. وی برای اینکه بتواند عملکرد روز کاری قبل ماشین نساجی را ارزیابی کند، قطعه ای چوب رنگی را بالای ماشین آویزان نمود. او با تعیین نمودن رنگ های مختلف بازخورد عملکرد کارگران را گزارش می کرد. طیف رنگی آن قطعه چوب شامل رنگ سفید برای نشان دادن عملکرد عالی، رنگ زرد و رنگ آبی که عملکرد خوب و متوسط را نشان می داد و در آخر رنگ مشکی می شد که نشان دهنده عملکرد ضعیف بود.
به ندرت این سیستم ارزیابی عملکرد در بخش های مختلف به کار گرفته شد. تا اینکه در سال ۱۹۴۰ روش های رفتاری گسترش پیدا کردند. روش های رفتاری مشمول مقیاس های مشاهده رفتاری، مقیاس های رتبه بندی که بر رفتار تاکید داشتند و مقیاس های ارزشیابی رفتار می شدند. این نوع از ارزشیابی های رفتاری برای موضوعات خاص مورد استفاده قرار می گرفتند. ارزیابی ها شامل رتبه بندی عالی تا ضعیف بودند. در طول این سال ها ارزیابی عملکرد یک ابزار مدیریتی به حساب می آمد.
در دهه بعد یعنی دهه ۵۰ که آغاز مدیریت پسا صنعتی محسوب می شد، دمینگ فلسفه ارزیابی عملکرد همراه با چرخه بازخورد را مطرح نمود. عده ای این فلسفه و روش را موفق اعلام کردند و به توسعه و گسترش آن پرداختند. اما عده ای دیگر معتقد بودند این شیوه به جای اینکه مدیر سازمان را به یک مربی تبدیل کند، وی را در جایگاه قضاوت می گذارد. این موضوع سبب بهبود سازمان و نوع انجام وظایف کارمندان نمی شود.
همین موضوع باعث شد تا در دهه ۱۹۶۰ مفهوم خود ارزیابی مطرح شود. در واقع در این سیستم دیگر ارزیابی نسبت به زیردستان و فقط از سمت مدیران نبود. در واقع ارزیابی های چند سویه و چند جانبه رویکرد جدیدی از ارزیابی را ارائه نمودند. در این دوره بود که ارزیابی عملکرد جای خود را به مدیریت عملکرد داد.
طی دهه های اخیر این فرایند نسبت به گذشته راه تکامل و پیشرفت را پیش گرفته است. به این صورت مدیریت عملکرد باعث می شد تا نتایج ارزیابی سبب بهبود در بخش های مختلف سازمان گردد.
تاریخچه مدیریت عملکرد در ایران
اما قدمت ارزیابی عملکرد در کشور ایران به قرن هفتم هجری می رسد. نخستین بار خواجه رشیدالدین فضل الله این موضوع را مطرح نمود. وی بیشتر از بیست سال دارای مقام وزارت در دربار مغول ها بوده است.
اما مدیریت عملکرد قرن ها بعد از نظریه خواجه رشیدالدین و در سال ۱۳۴۹ در ایران اجرا شد. به این صورت ارزیابی در کشور ایران رسمیت پیدا کرد.
در سال ۱۳۴۹ به منظور ارزیابی عملکرد نخست وزیری مرکز ارزشیابی سازمان های دولتی را تشکیل دادند. این مرکز را به این منظور تاسیس کردند تا روش کار سازمان های دولتی را تغییر دهند و آنها را اصلاح نمایند. همچنین به این وسیله بتوانند مدیریت صحیحی بر این سازمان ها اعمال نمایند و دقت و سرعت در اتخاذ تصمیمات را بالا ببرند. کم کم این موضوع در سازمان های مختلف کشور مورد توجه قرار گرفت و در تمامی سازمان ها اجرا شد.
ارتباط ارزیابی عملکرد و مدیریت عملکرد
مدیریت عملکرد به عنوان یکی از پاره سیستم های مهم مدیریت منابع انسانی شناخته می شود. به صورتی که این فرایند را یکی از پدیده های نوین می دانند که در قلمرو بحث مدیریت راهبردی منابع انسانی مطرح شده است. اما ارزیابی عملکرد یکی از اجزای این فرایند به حساب می آید.
در واقع امروزه اکثر صاحبنظران به جای ارزیابی عملکرد، مدیریت عملکرد را توصیه می کنند. چرا که در این فرایند هدف سازمان، کنترل و ارزیابی نیست، بلکه ارزیابی تنها یک وسیله است که به بهسازی منابع انسانی کمک شایانی می نماید.
فرایند مدیریت عملکرد قلمرو و بخش وسیعی از مدیریت سازمان را در بر می گیرد. اما ارزیابی عملکرد شامل بخش های گسترده ای از سازمان نمی شد. به همین خاطر اکثر صاحب نظران علم مدیریت امروزه مدیریت عملکرد را جایگزین مناسبی برای ارزیابی دانسته اند. این واژه بیانگر مجموعه کاملی مشتمل بر مدیریت عملکرد، ارزیابی عملکرد، تعیین شایستگی ها و نقاط ضعف و قوت سازمان می باشد. این فرایند تاکید زیادی به همسو شدن پرورش منابع انسانی با اهداف استراتژیک سازمان دارد.
طبق نظریه های نوینی که در علم مدیریت منابع انسانی مطرح شده است، سازمان ها باید آگاهی کاملی از میزان کارایی کارمندان خود داشته باشند. تا به این صورت توانایی بهبود بخشیدن به وضعیت نیروی انسانی خود را داشته باشند.
منابع:
Oltra,V, Knowledge management effectiveness factors
راهبردهای مدیریت منابع انسانی، نوشته مایکل آرمسترانگ
Nelarine, C. & G. Larraine ; Performance Management
انواع فرهنگ سازمانی
در دهه اخیر انواع فرهنگ سازمانی به یکی از مفاهیم با اهمیت علم مدیریت تبدیل شده است. به همین خاطر نظریه پردازان مختلفی فرهنگ سازمانی را به انواع مختلفی تقسیم نموده اند. هر کدام از این انواع فرهنگ، دارای مزایا و معایب مخصوص به خود می باشند.
یکی از تقسیم بندی های فرهنگ سازمانی توسط کوین و کامرون مطرح گشته است. در واقع این تقسیم بندی مدلی است که چهار نوع فرهنگ در سازمان را مطرح کرده است. این چهار نوع فرهنگ بر اساس تقابل میان انعطاف پذیری و ثبات، همچنین تمرکز داخلی در مقابل تمرکز خارجی مورد بررسی قرار گرفته اند.
فرهنگ سازمانی قبیله ای یا وظیفه ای
یکی از انواع فرهنگ هایی که توسط کوین و کامرون ارائه شده است فرهنگ قبیله ای می باشد. این نوع از فرهنگ دارای ساختاری به نسبت دوستانه است. در این نوع سازمان ها رهبران نقش یک مربی را بر عهده می گیرند. تلاش رهبران بر این است که تمامی اعضای سازمان برای دستیابی به یک هدف مشترک تلاش کنند.
در چنین فرهنگی افرادی برای سازمان مهم هستند که به خوبی وظایف خود را انجام دهند و تعامل خوبی با بقیه اعضای سازمان داشته باشند. به این صورت میان رهبر و کارمندان ارتباط خوبی برقرار می گیرد و روحیه افراد سازمان و روحیه فعالیت های تیمی افزایش پیدا می کند.
این نوع از ارتباطات باعث می شود تا روابط در سازمان دوستانه تر شوند و اعضای سازمان احساس کنند در یک خانواده بزرگ هستند. این گونه از سازمان ها روی کار گروهی و تیمی تاکید خاصی دارند. از همین رو ساختار چنین سازمان هایی ساختاری افقی می باشد. افراد سازمان برای دستیابی به نتیجه مطلوب با هم مشورت می کنند و مسائل و مشکلات را با هم حل می کنند.
فرهنگ قبیله ای باعث می شود تا محیط سازمان به محیطی مشارکتی تبدیل شود. ارتباطات در این نوع از سازمان ها دارای اولویت اصلی می باشد. وجود هر فرد در سازمان ارزشمند است.
این نوع از فرهنگ هم مانند تمام انواع فرهنگ های سازمان دارای مزایا و معایب مختلفی می باشد.
همانطور که پیشتر هم اشاره شد، سازمان هایی که فرهنگ قبیله ای دارند، دارای تمرکز داخلی هستند. به همین خاطر افراد در سازمان دارای اختیار هستند و فرهنگ این گونه سازمان ها منعطف می باشد. به خاطر همین ماهیت انعطاف پذیری آنها است که در چنین سازمان هایی از تغییرات استقبال خوبی به عمل می آید. سازمان هایی که فرهنگ قبیله ای بر آنها حاکم است، عمل گرا هستند.
یکی از مزیت های این سازمان ها این است که اعضای سازمان با هم تعامل زیاد و خوبی دارند. جو سازگاری که در این سازمان ها وجود دارد باعث می شود تا رشد بازار در آنها بالا باشد. همین موضوع باعث شده تا خیلی از استارت آپ ها این فرهنگ را برای کسب و کار خود انتخاب کنند.
اما معایب این نوع از فرهنگ این است که سبک قبیله ای و خانوادگی این نوع سازمان ها سبب می شود تا رشد در سازمان دشوار شود. علاوه بر آن ساختار رهبری افقی باعث می گردد تا عملیات روزانه سازمان فاقد جهت و آشفته به نظر برسد. در حالی که اگر این نوع از فرهنگ به درستی در سازمان پیاده شود و هیچ کدام از اعضای سازمان از چنین فرهنگی سوءاستفاده نکنند، سبب پیشرفت و ترقی سازمان می شود.
فرهنگ سازمانی سلسله مراتبی
سازمان هایی که دارای فرهنگ سلسله مراتبی هستند، از ساختار سنتی تبعیت می کنند. این سبک از فرهنگ بر پایه ساختار مشخص و ثبات پیش می رود و سازمان هایی که از این فرهنگ پیروی می کنند، دارای تمرکز داخلی می باشند.
فرهنگ سلسله مراتبی کاملا فرایند محور است. سازمان های این چنینی محیطی رسمی دارند و رفتار رهبران با کارمندان خود کاملا رسمی می باشد. شیوه انجام کارها در این نوع از فرهنگ، روشی مشخص است. به همین خاطر ریسک پذیری در چنین سیستمی جایگاه خاصی ندارد.
این نوع از فرهنگ دارای یک جهت کاملا مشخص است که این جزو یکی از مزیت های این نوع از فرهنگ سازمانی می باشد. اما یکی از معایب عمده این فرهنگ این است که میزان خلاقیت و نوآوری در این گونه سازمان ها به شدت کاهش پیدا می کند.
در این نوع از فرهنگ که به فرهنگ بازار معروف است، سودآوری اولویت اول را دارد. از همین رو تمرکز اولیه سازمان روی رقابت و رشد نمودن می باشد. این سبک از سازمان ها ثبات دارند و بر اساس تمرکز خارجی اداره می شوند.
از آنجایی که این نوع از سازمان ها، نتیجه گرا هستند، بیشتر از آنکه بر روی رضایت درونی اعضای سازمان تمرکز شود، تاکید بر روی موفقیت خارجی است. فرهنگ بازار بیشتر به تلاش های رقابتی اهمیت می دهد و پاداش ها به دستاوردهای افراد تعلق می گیرد.
مزیت این سبک این است که چنین فرهنگی به سودآوری و موفقیت اهمیت بیشتری می دهد. در چنین سازمانی تنبلی جایی ندارد. چرا که تاکید سازمان بیشتر بر روی خارج از سازمانی می باشد و سازمان یک هدف اصلی دارد. به همین خاطر کارمندان می دانند که تلاش بیشتر سبب سوددهی می شود.
اما این سبک از فرهنگ نیز معایبی هم دارد. مهمترین عیب این نوع سازمان ها این است که عملی کردن اهداف برای کارکنان سازمان دشوار می باشد. چون افراد متعددی وابسته به هر تصمیم و پروژه سازمان هستند.
فرهنگ سازمانی توسعه گرا
ریشه فرهنگ توسعه گرا، در خلاقیت و نوآوری اعضای سازمان است. سازمان هایی که این سبک از فرهنگ بر آنها حاکم است، بر روی نوآوری و ریسک پذیری تاکید بیشتری دارند. چنین سازمان هایی انعطاف زیادی دارند و دارای تمرکز خارجی هستند.
سازمان های این چنینی دارای ساختاری مدرن و پویا هستند. فرهنگی که بر این سازمان ها حاکم است، به تمامی کارمندان سازمان انگیزه می دهد تا در کارها مشارکت داشته باشند. اهمیت ندارد که این افراد چه نقش و درجه ای در سازمان دارند. به این ترتیب اعضای سازمان جرات پیدا می کنند تا افکار و ایده های خلاقانه خود را بیان کنند.
تمرکز روی ایده های نو و خلاقیت یکی از مزایای اصلی این نوع از فرهنگ سازمانی به شمار می رود. این ایده ها توجیهی برای فرصت های توسعه حرفه ای محسوب می شوند.
این سبک از فرهنگ دارای ریسک بالایی می باشد که باعث آسیب پذیری کسب و کار می شود. همین موضوع یکی از معایب اساسی فرهنگ توسعه گرا می باشد. یکی دیگر از معایب این نوع سازمان ها این است که تاکید بر ارائه ایده های جدید، باعث می شود تا میان اعضای سازمان رقابت ایجاد شود. گاهی ممکن است به جای اینکه رقابتی سالم در سازمان جریان پیدا کند، رقابتی سمی و محیطی متشنج به وجود آید.
منابع:
https://online.dyc.edu/program-resources/understanding-the-4-types-of-organizational-culture/
عوامل و اجزاء تشکیل دهنده فرهنگ سازمانی
هر فرهنگ سازمانی در جایگاه خود منحصر به فرد می باشد. عوامل مختلفی هم در شکل گیری آن فرهنگ سهیم هستند و نقش ایفا می کنند. به طور کلی، فرهنگ سازمانی متشکل از دو لایه اصلی می باشد. اولین لایه به باورها و ارزش های رایج در سازمان بر می گردد. در واقع این لایه نمادهای ملموسی در سازمان دارند. برای مثال رفتار اعضای سازمان، طرز پوشش آنها، مراسم، اسطوره ها و افسانه ها و تشریفات جزو ارزش های یک سازمان به حساب می آیند.
لایه بعدی، اساسی ترین و لایه پایه فرهنگ سازمانی محسوب می شود. این لایه شامل ارزش های زیربنایی، باورها و فرآیندهای فکری اعضای سازمان می شود. در واقع همین لایه است که فرهنگ اصلی سازمان را به وجود می آورد. این لایه در برگیرنده سنتها و تشریفات، مفروضات و هنجارها هستند. در ادامه توضیحات بیشتری در مورد هر کدام از این لایه ها خواهیم داد.
تاثیر ارزش ها بر فرهنگ سازمانی
در واقع ارزش ها هسته اصلی فرهنگ یک سازمان به حساب می آیند. ارزش هایی که در سازمان وجود دارند، بازتابی از ارزش هایی هستند که در جامعه و محیط وجود دارد. این ارزش های نظرات و تمایلاتی می باشند که آنها را تحت عنوان راه حل های قابل اعتماد برای مسائل سازمانی مطرح می کنند.
تاثیر شبکه های ارتباطی بر فرهنگ سازمانی
کانال های غیر رسمی ای که در سازمان وجود دارند، سبب تقویت پیام های اجتماعی و فعالیت های سازمان می گردند. این شبکه ها باعث تعامل اجتماعی مناسب بین اعضای سازمان می شوند و همچنین اطلاعات ضروری را برای به دست آوردن کار انتقال می دهند. شبکه های اجتماعی و ارتباطی اعضای جدیدی را به سازمان معرفی می نمایند و پیام های فرهنگی داخل سازمان را تقویت می کنند.
تاثیر باورها بر فرهنگ سازمانی
قطعا هر کدام از اعضای سازمان مانند تمامی اعضای جامعه اعتقادات و باورهای مختلفی دارند. برخی از این باورها به نکات جزئی زندگی روزمره افراد مرتبط می شود. بعضی دیگر از این باورها در حوزه مسائلی قرار دارد که برای سازمان، اعضای آن و حتی افراد جامعه دارای اهمیت است.
این باورها به دو دسته باورهای استراتژیک یا راهبردی و باورهای عملیاتی یا کاربردی تقسیم می شوند. باورهای استراتژیک، همان باورهایی هستند که تصمیمات بلند مدت و کلان سازمان بر اساس آنها گرفته می شود. اما باورهای عملیاتی یا همان کاربردی، باورهای مشترکی هستند که مجریان تصمیمات سازمانی دارند. هم سو ساختن باورهای راهبردی و باورهای عملیاتی باعث می شود تا در سازمان هم افزایی فرهنگی به وجود آید. در نتیجه سازمان در تحقق اهداف خود توفیق بیشتری پیدا می کند.
اما چنانچه این دو دسته باور با هم همسو نشوند، انرژی های مفید اعضای سازمان در راستای خنثی کردن باورهای همدیگر هدر می رود. این موضوع در عملکرد سازمان اخلال به وجود می آورد و اجازه نمی دهد تا سازمان به اهداف خود دست پیدا کند.
تاثیر فضای ارتباطی سازمان در فرهنگ سازمانی
اعضای سازمان به خوبی جو داخل سازمان را درک می کنند و متوجه می شوند. خواه این جو حمایتی باشد، خواه جوی دفاعی باشد. در واقع جوی که بر سازمان حاکم است از فضای ارتباطی داخل سازمان نشات می گیرد. اعضای سازمان از طریق همین فضای ارتباطی است که متوجه می شوند که در سازمان برای آنها ارزش قائل می شوند یا نه؟ یا اینکه حرف هایشان شنیده می شود و جدی گرفته می شوند یا خیر.
تاثیر فرایند اجتماعی سازمان بر فرهنگ سازمانی
یکی دیگر از عواملی که باعث می شود تا فرهنگ سازمانی مناسب به وجود آید، این فرایند می باشد. در واقع افراد از طریق همین فرایند اجتماعی است که در سازمان برای خود جا باز می کنند. به وسیله همین فرایند است که فرا می گیرند، چطور جذب سازمان گردند و چگونه با استانداردها و هنجارهای موجود در سازمان آشنا گردند و متوجه می شوند که باید در سازمان چه رفتاری از خود بروز دهند.
این فرایند به صورت آموزش های پیش از خدمت یا حین خدمت در سازمان، به اعضا و کارمندان صورت می پذیرد. این سبک از فرایند اجتماعی سازمان به صورت آموزش رسمی انجام می شود. گاهی اوقات نیز اعضای سازمان خودشان کم کم با رفتارها و هنجارهای مناسب در سازمان آشنا می شوند و برایشان نهادینه می گردد. به این سبک نیز آموزش غیر رسمی می گویند.
تاثیر سنت ها و تشریفات بر فرهنگ سازمانی
در واقع به الگوهایی که در سازمان شکل گرفته اند، سنت می گویند. این الگوها در سازمان به صورت یک عادت پایدار در آمده اند. ممکن است الگوها و سنت های سازمانی به افراد بعدی که مدیریت سازمان را بر عهده می گیرند نیز منتقل شود.
تاثیر اسطوره ها بر فرهنگ سازمانی
اسطوره ها در بر گیرنده تاریخ گذشته سازمان هستند. مدیران به منظور افزایش انگیزه کارمندانشان از موفقیت ها و دستاوردهای سازمان ها و مدیران دیگر سخن می گویند. به این صورت افراد موفق را به صورت یک الگوی مناسب به کارمندان معرفی می کنند تا آنها نیز از این الگو پیروی کنند.
سطوح فرهنگ سازمانی از دیدگاه ادگار شاین
ادگار شاین یکی از معروف ترین نظریه پردازان در مورد فرهنگ سازمانی می باشد. وی سه سطح را برای فرهنگ سازمانی در نظر گرفته است.
سطح اول مربوط به مصنوعات و ابداعات می باشد. این سطح از فرهنگ تمام پدیده هایی را در بر می گیرد که یک فرد می تواند بشنود، ببیند و حس کند. در واقع منظور از مصنوعات و ابداعات، پدیده هایی مانند جشن ها، مراسم، زبان، داستان ها و تکنولوژی می باشند. مصنوعات و ابداعات پدیده هایی هستند که قابل مشاهده می باشند.
ادگار شاین سطح دوم را ارزشهای حمایتی می داند. این ارزش ها، چگونگی انجام دادن کارها را به اعضای سازمان نشان می دهند. همچنین ارزش های حمایتی کمک می کنند تا فرد بداند که در وضعیت های تازه چه عکس العملی از خود بروز دهد.
سطح سوم و آخر به مفروضات اساسی مرتبط می شود. مفروضات اساسی عقایدی هستند که درباره چگونگی عمل کردن سازمان وجود دارند. مثلا بعضی مفروضات اساسی سازمان ها این است که تصمیم گیری در سازمان بر عهده کسانی است که اندیشه عالی دارند و از لحاظ سلسله مراتبی در رتبه بالا قرار گرفته اند.
منابع:
فرهنگ سازمانی و نحوه ایجاد تحول در آن، نوشته علی عطافر
فرهنگ سازمانی، نوشته ادگار شاین
https://www.managementstudyguide.com/factors-affecting-organization-culture.htm
ویژگی های فرهنگ سازمانی
مدل های فرهنگ سازمانی جوامع با هم فرق دارند. این مدل های فرهنگی در رفتار اعضای سازمان بروز پیدا می کنند. هر کدام از مدل های فرهنگی رایج، ویژگی های مخصوص به خود را دارند. سازمان ها نیز برای این ویژگی ها ارزش قائل هستند. چرا که این ویژگی های فرهنگی رفتار اعضای سازمان را شکل می دهند. نظریه پردازان علم مدیریت ویژگی های مختلفی برای فرهنگ سازمانی قائل شده اند. از همین رو در ادامه این مطلب قصد داریم تا برخی از این ویژگی های فرهنگی را بر شماریم.
ریسک پذیری یکی دیگر از ویژگی های فرهنگ به حساب می آید. در واقع میزان ریسک پذیری در افراد سازمان بستگی به میزان تشویقی دارد که آنها در سازمان به خاطر ابتکاراتی که به خرج می دهند، دریافت می کنند. تا به این صورت جرات پیدا کنند تا بلند پروازی کنند و کارهای مخاطره آمیز انجام دهند. این ویژگی بیشتر از طرف مدیران سازمان تقویت می شود و پروش پیدا می کند.
ویژگی بعدی مربوط به بحث رهبری در سازمان می باشد. رهبران سازمان مشخص می کنند که اهداف و عملکردهای مورد انتظار به چه میزانی و چگونه انجام شوند.
از دیگر ویژگی های فرهنگ سازمانی حمایت مدیریت است. منظور از حمایت مدیریت میزان ارتباطاتی است که مدیران با دیگر اعضای سازمان و کارمندان خود دارند. این ویژگی فرهنگی به این موضوع بر می گردد که مدیران سازمان برای کارمندان خود، حکم یک حامی را داشته باشند یا اینکه در انجام امور آنها را یاری کنند.
ویژگی بعدی مربوط به یکپارچگی است. به میزان هماهنگی عملکرد واحدهای درون سازمان یکپارچگی می گویند.
سیستم پاداش یکی دیگر از این ویژگی های فرهنگ مناسب برای یک سازمان می باشد. این ویژگی باعث می شود تا تخصیص پاداش که شامل افزایش حقوق و ارتقای مقام می گردد، به جای اینکه بر اساس سابقه کاری و پارتی بازی انجام شود، طبق شاخص های عملکردی کارمندان به آنها اختصاص بگیرد.
کنترل، ویژگی بعدی فرهنگ های سازمانی است. این کنترل شامل قوانین سازمان ها و میزان سرپرستی مدیران به صورت مستقیم بر روی رفتار و اعمال اعضای سازمان می شود.
از دیگر ویژگی ها می توان به الگوی ارتباطی اشاره نمود. میزان ارتباطات در سازمان به سلسله مراتب رسمی جاری در سازمان محدود می شود. این الگوهای ارتباطی در طی زمان شکل می گیرد. اصولا این الگوها توسط رفتار مسئولان اولیه و کارمندانی که در ابتدای شکل گیری سازمان به آن وارد شده اند، شکل می گیرد. نکته قابل توجه در این مورد این است که چنانچه این افراد از این سازمان خارج هم شوند، تغییر دادن الگوهایی که توسط آنها شکل گرفته است، کار سختی می باشد.
ویژگی بعدی مربوط به هویت است. هویت مفهومی است که اعضای سازمان در آن، خود را به عنوان یک حوزه تخصصی خاص نمی شناسند. بلکه خود را به عنوان یک کل تلقی می کنند و کل سازمان شاخصی برای معرفی آنها به حساب می آید.
از دیگر ویژگی های فرهنگ، سازش با پدیده تعارض محسوب می شود. این ویژگی به فرایندی اشاره می کند که در آن افراد تشویق می گردند تا با تعارض های موجود سازش کنند و انتقادهای آشکار را بپذیرند.
جهت گیری افراد نیز یکی از ویژگی های فرهنگ های سازمانی به حساب می آید. این جهت گیری های اعضای سازمان بر اساس تاثیرات نتایج تصمیم های مدیران صورت می پذیرد.
آخرین ویژگی ای که در این مطلب بیان می شود، جهت گیری نتیجه می باشد. بر اساس این ویژگی، مدیریت سازمان بیشتر از اینکه بر روی فرآیندها و تکنیک هایی که منجر به دستیابی به نتایج مطلوب شده اند، تمرکز کند، بر روی خود نتایج به دست آمده تاکید دارد.
بررسی و ارزیابی این ویژگی ها باعث می شود تا تصویر دقیقی از فرهنگ سازمان ارائه شود. سپس این تصویر به عنوان بنیادی برای شکل گیری اعتقادات و هنجارها می گردد و اعضای سازمان درک مشترکی در مورد سازمان پیدا می کنند. به این ترتیب رفتار و عملکرد آنها در چارچوب این فرهنگ قرار می گیرد.
حفظ و نگهداری فرهنگ سازمانی چگونه ممکن است؟
اولین عاملی که سبب حفظ یک فرهنگ در سازمان می شود، گزینش می باشد. گزینش به این دلیل صورت می گیرد که برای استخدام افرادی شناسایی شوند که مهارت، اطلاعات و توانایی کافی برای اجرای ارزش های سازمان را داشته باشند. در مرحله گزینش، تمامی تلاش سازمان بر این است که فردی را استخدام کنند که با فرهنگ آن سازمان تطابق داشته باشد.
دومین عامل نگهداری فرهنگ متناسب، مدیریت عالی سازمان است. مدیران ارشد سازمان ها سعی می کنند ارزش های سازمان را با عملکرد و گفتار خود به نمایش بگذارند و هنجارها و معیارهای سازمان را به صورت سلسله مراتب به تمام سازمان انتقال دهند.
سومین و آخرین عامل موثر جامعه پذیری می باشند. به این صورت که تمام اعضای سازمان با فرهنگ آن خو بگیرند و با تمایل و بدون هیچ اجباری آن را رعایت کنند. چنانچه کارمندان با فرهنگی که بر جو سازمان حاکم است، آشنایی نداشته باشند، با ورودشان به سازمان سبب می شوند تا باورها و عاداتی که در سازمان رواج دارد، مخدوش گردد.
چگونه فرهنگ سازمانی را توسعه دهیم؟
همانطور که پیش از این اشاره کردیم، موسسان سازمان ها و کسب و کارها تاثیر بسیار زیادی روی فرهنگی که در سازمان شکل گرفته است، دارند. اما در طی سال ها علاوه بر ارزش های قبلی سازمان، هنجارهای رفتاری جدیدی به وجود می آیند که با ارزش های سازمان سازگار هستند.
برای اینکه بتوان فرهنگ یک سازمان را گسترش و توسعه داد، می توان یک تیم را به منظور ارزیابی نمودن ارزش های سازمان تشکیل داد. این تیم با مدیر سازمان ارتباط مستقیمی دارد. این تیم پس از ارزیابی نیز وظیفه پویایی فرهنگ موجود در سازمان را بر عهده دارد.
منابع:
https://www.ipa.ie/_fileUpload/Documents/CPMR_DP_40_Understanding_Managing_Org_Culture.pdf
https://builtin.com/company-culture/types-of-organizational-culture
دلایل اهمیت فرهنگ سازمانی
عوامل متعددی بر روی بهره وری سازمان تاثیر می گذارند. اما مهمترین عاملی که در بهبود بهره وری و کارایی سازمان اثرگذار است، نیروی انسانی می باشد. رفتار و عملکرد نیروی انسانی نیز متاثر از فرهنگ سازمانی است. از همین رو فرهنگ و ارزش های سازمانی به صورت مستقیم و غیر مستقیم بهره وری کارمندان یک سازمان را تحت شعاع قرار می دهد.
فرهنگ سازمان به صورت مستقیم بر روی رضایت شغلی اعضای سازمان موثر است و این شاخص رضایتمندی مهمترین عاملی است که سبب باقی ماندن نیروی کار در سازمان می باشد. در واقع به وجود آوردن اختلال در عملکرد فرهنگ سازمانی باعث می شود تا سازمان یا حتی یک کسب و کار ساده از درون فرسوده گردد و یا حتی متلاشی شود. این موضوع منجر به از دست دادن بازار تجارت توسط آن سازمان می گردد. آن سازمان دیگر قادر نخواهد بود تا نیروی کار حرفه ای و مستعد را استخدام و حفظ نماید.
زمانی که فرهنگ محیط کار با فرهنگ اعضای سازمان در یک راستا باشد، اعضای سازمان احساس پشتیبانی، ارزش و راحتی بیشتری نسبت به سازمان دارند.
زمانی که فرهنگ اولویت یک سازمان باشد، آن سازمان می تواند تغییراتی را که در بازار رخ می دهد را راحت تر بپذیرد و شرایط سخت بازار را آسان تر پشت سر می گذراند.
فرهنگ سازمانی در موقع جذب و استخدام نیروهای با استعداد کاری به عنوان یک مزیت در نظر گرفته می شود. چرا که خیلی از متقاضیان کار، پیش از اینکه درخواست استخدام بدهند، فرهنگ آن سازمان را مورد بررسی قرار می دهند. حتی گاهی اوقات برای برخی از متقاضیان کار، فرهنگ یک سازمان نسبت به درآمد آن از اهمیت بیشتری برخوردار است.
سازمان هایی که دارای فرهنگی غنی هستند، انتظارات خود از کارمندان را به طور کامل بیان می کنند. از همین رو اعضای سازمان می دانند که باید در موقعیت های مختلف چه رفتارهایی از خود بروز دهند. آنها مطلع هستند که با به نمایش گذاشتن فرهنگ و ارزش های سازمانی، پاداش دریافت خواهند نمود.
فرهنگ سازمانی به نوعی برای اعضای سازمان ایجاد هویت می کند و افراد احساس تعهدی فراتر از علایق و منافع شخصیشان نسبت به سازمان پیدا می کنند. علاوه بر این، فرهنگ در افزایش خلاقیت و نوآوری تاثیرگذار است.
فرهنگ سازمانی با تدوین هنجارهای گروهی به مدیران سازمان ها کمک می کند تا از این طریق رفتار و اعمال کارمندان در سازمان را کنترل نمایند.
چنانچه مدیران، یک فرهنگ مناسب برای سازمان خود به وجود نیاورند، کارکنان آن سازمان به صورت ناخودآگاه برای آن سازمان فرهنگ سازی و جوسازی می نمایند. ممکن است این فرهنگ ایجاد شده با ارزش های سازمان تناقض داشته باشد. بنابراین بهتر است مدیران برای ارتقا و پیشرفت سازمان خود اقدام به فرهنگ سازی نمایند.
مزایای ایجاد فرهنگ سازمانی
همانطور که پیش تر گفته شد، ایجاد فرهنگ سازمانی یکی از الزامات هر سازمانی می باشد. ایجاد یک فرهنگ متناسب با محیط و اهداف سازمان دارای مزایای زیادی می باشد.
ایجاد فرهنگ مناسب در سازمان یک مزیت رقابتی به حساب می آید.
فرهنگ و ارزش های سازمانی، مدیریت و رهبری اعضای سازمان را به مراتب راحت تر می کند. چرا که سازمانی که ساختار فرهنگی قوی ای داشته باشد، به راحتی می تواند کارمندانش را با خود همراه سازد. در واقع سرمایه گذاری کردن بر روی فرهنگ سازمانی، یک روند طولانی مدت است. اما این سرمایه گذاری قطعا نتیجه بخش بخش خواهد بود.
وجود فرهنگ در سازمان نشان دهنده هویت درونی آن سازمان برای کارمندانش می باشد. همچنین بیانگر هویت خارجی آن سازمان برای شرکای تجاری و مشتریانش می باشد.
فرهنگ سازی، ارزش های سازمان را برای تمامی اعضای سازمان مشخص می کند و این گونه کارمندان این ارزش ها را محترم می دانند و آنها را رعایت می کنند. در چنین سازمان هایی کارمندان از ارزش های خود با خبر هستند. برای همین با ارزش های سازمانی هم سو می شوند.
ایجاد یک فرهنگ مناسب در سازمان باعث می شود تا کارکنان سازمان به کارمندان وفاداری تبدیل گردند.
فرهنگسازی اعضای سازمان را به مثابه یک تیم صمیمی کنار هم جمع می کند.
از دیگر مزایای فرهنگ سازمانی می توان به افزایش سطح رفاه کارکنان و اعضای سازمان اشاره نمود.
شیوه مدیریت فرهنگ سازمانی
مدیریت فرهنگ سازمان یکی از مهمترین وظایف رهبران و مدیران سازمان ها محسوب می شود. مدیریت فرهنگ به مدیران کمک می کند تا دائما بتوانند فرهنگ موجود و مطلوب را شناسایی کنند و فرهنگ نامناسب را در سازمان تغییر دهند. به این ترتیب به رشد ارزش ها و پرورش الگوهای مناسب کمک شایانی می کنند.
باید دقت داشته باشید که فرهنگ سازی با قانون گذاری در سازمان فرق دارد. هنگامی که مدیران برای سازمان قانون تعیین می نمایند، دیگر اعضای سازمان موظف هستند تا آن قوانین را اجرا کنند. اما فرهنگ یک فرایند درونی است و به مرور زمان بر افراد تاثیر می گذارد. هیچ یک از کارمندان سازمان به خاطر متعهد بودن نسبت به فرهنگ سازمانی، پاداش نمی گیرند. ولی به صورت کاملا ناخودآگاه به ارزش های سازمان پایبند هستند.
برای ایجاد و یا تغییر فرهنگ یک سازمان باید تمامی شرایط و مقتضیات جامعه و محیط بیرونی سازمان را در نظر گرفت. چرا که ارزش ها و فرهنگ جامعه بر روی الگوهای رفتاری که در سازمان وجود دارد، تاثیر زیادی می گذارد.
برای این که بتوان فرهنگ سازمانی را مدیریت کرد، ابتدا باید ارزش های موجود در سازمان را بررسی کرد و سنجید. استفاده از پرسشنامه و مصاحبه در سنجش فرهنگ موجود در سازمان بسیار مفید و موثر خواهد بود.
بعد از شناسایی فرهنگی که بر سازمان حاکم است، باید به تبیین فرهنگ مطلوب پرداخت. برای این کار باید وضعیت موجود در سازمان را با وضعیت مطلوب فرهنگی سازمان ها مقایسه نمود. در واقع تبیین و شناسایی یک فرهنگ مطلوب، راهنما و چارچوبی برای ایجاد فرهنگ جدید و تغییر آن به حساب می آید.
بعد از انجام این مراحل می توان فرهنگ سازمان را تغییر داد و آن را پروراند. پس از ایجاد تغییر و نهادینه شدن در سازمان، باید برنامه های تغییر و پرورش فرهنگ را ارزیابی نمود. ارزیابی کردن تغییرات یکی از مهمترین مراحل مدیریت فرهنگ سازمان می باشد.
پس از ارزیابی و یافتن نقاط قوت و ضعف فرهنگ سازمان باید از فرهنگ ایجاد شده مناسب حمایت کرد و آن را در سازمان حفظ نمود.
منابع:
The European Business Review
https://hbr.org/
فرهنگ و ارزش های سازمانی چیست؟
فرهنگ سازمانی یکی از مباحث جدید در موضوع رفتار سازمانی و علم مدیریت به حساب می آید. در طول این مدت نیز جایگاه مهمی در سازمان ها پیدا کرده است. در واقع طی تحقیقاتی که صاحب نظران این حوزه انجام داده اند، فرهنگ و ارزش های سازمانی یکی از موثرترین و اصلی ترین عوامل توسعه و رشد سازمان ها و در نهایت کشورها محسوب می شوند. در واقع آنها یکی از عوامل مهم پیشرفت ژاپن در بخش های صنعتی و مدیریتی را فرهنگ سازمانی می دانند.
اما اینکه فرهنگ و ارزش های سازمانی دقیقا شامل چه چیزهایی می شوند؟ و چه تاثیری بر سازمان دارند؟ را در ادامه شرح خواهیم داد. اما برای اینکه بتوانید با فرهنگ و ارزش های سازمانی بیشتر آشنا شوید باید ابتدا با مفهوم و تعریف فرهنگ و سازمان به صورت جداگانه آشنایی پیدا کنید.
در واقع واژه فرهنگ بیشتر در علوم اجتماعی مورد استفاده قرار می گیرد. اما به این معنا نیست که فرهنگ تنها در علوم اجتماعی و رشته های مردم شناسی کاربرد دارد. بلکه این مفهوم در خیلی از علوم به کار گرفته می شود و مفید فایده واقع می گردد. فرهنگ هر جامعه ای سرچشمه گرفته از نیروهای اجتماعی و نیازهای طبیعی آن جامعه می باشد. فرهنگ متشکل از اندیشه مشترک اعضای یک جامعه است که به صورت ویژگی های فکری یک جامعه مطرح می گردد.
از همین رو فرهنگ هر جامعه مختص آن ملت می باشد و فرهنگ جوامع با هم متفاوت است. اما با این وجود تمامی فرهنگ ها دارای ویژگی های مشترکی می باشند. فرهنگ پدیده ای ذاتی و غریزی به حساب نمی آید. بلکه کاملا آموختنی است. همین پدیده آموختنی قابل انتقال به دیگر افراد و از نسلی به نسل دیگر می باشد. به عبارت بهتر فرهنگ از عادت هایی تشکیل می شود که دارای ریشه اجتماعی هستند. عده زیادی از مردم یک جامعه نیز در این عادات شریک هستند.
اما در مورد سازمان نیز می توان گفت که یک سازمان به نوعی یک فرهنگ به حساب می آید. چرا که استنباطی که اعضای سازمان از آن دارند با هم مشترک می باشد. طبق تعاریف جدیدی که از سازمان ارائه گشته است، سازمان را به مثابه یک شخص می توان در نظر گرفت که برای خود شخصیتی مستقل دارد.
طبق این تعاریف، سازمان مجموعه ای متشکل روابط متقابل افراد به صورت نظام یافته است که برای دستیابی به اهداف مشترک و معینی تاسیس می گردد. در نتیجه سازمان بدون افراد و روابط متقابل مابین آنها شکل نمی گیرد و ماهیت خارجی ندارد. همین موضوع اهمیت فرهنگ در سازمان را نشان می دهد.
حالا که با مفهوم فرهنگ و سازمان آشنا شدیم، نوبت به تعریف مفهومی مشترک یعنی فرهنگ سازمانی می رسد. فرهنگ سازمانی متشکل از مجموعه ای از باورها و ارزش های مشترک هستند. این باورها و ارزش ها روی رفتار و افکار تمامی اعضای سازمان تاثیر گذار می باشند. در واقع فرهنگ و ارزش های سازمانی می توانند به عنوان یک نقطه عطف در جهت رشد و پیشرفت به شمار آیند. یا اینکه مانعی در مسیر پویایی سازمان شوند. چرا که این عامل زمینه ساز تغییر و تحولات بزرگی در سازمان می گردد.
تعریف فرهنگ و ارزش های سازمانی از دیدگاه های مختلف
صاحب نظران علم مدیریت در مورد فرهنگ سازمانی تعاریف متعددی ارائه داده اند که به برخی از آنها اشاره می کنیم.
از نظر کریس آرجریس فرهنگ سازمانی یک نظام زنده است که توسط رفتاری که افراد در عمل از خود بروز می دهند، آشکار می شود.
تعریف جیمز پرسی از فرهنگ سازمانی این است که تمامی اعضای یک سازمان عقاید، ارزش ها و الگوهای فکری و رفتاری مشترکی دارند. در واقع فرهنگ سازمان الگویی برای تمام این اشتراکات به حساب می آید.
اما تعریف ادگار شاین از فرهنگ سازمانی چیز دیگری است. به عقیده وی فرهنگ سازمانی یک الگو از مفروضات بنیادی می باشد. اعضای سازمان نیز این الگو را به منظور تکامل داخلی سازمان و حل مسائلی به کار می گیرند که به تطابق با محیط خارج از سازمان ارتباط پیدا می کند. این الگو آنچنان برای سازمان اثربخش است که به عنوان یک روش مناسب در سازمان به دیگر اعضای تازه وارد آموزش داده می شود.
برخی دیگر از پژوهشگران معتقد هستند که فرهنگ سازمانی، اندیشه مشترک افرادی است که در سازمان به عنوان یک مجموعه کار می کنند. همین اندیشه مشترک میان اعضا وجه تمایز میان یک سازمان با سازمان دیگر می باشد.
از تمام تعاریف ارائه شده می توان این را برداشت کرد که فرهنگ سازمانی یک مجموعه از عقاید، هنجارها، باورها، فرضیات و ارزش های مشترک است که تمام سازمان را تحت تاثیر قرار داده است. این فرهنگ به عنوان یک الگوی مناسب در سازمان در نظر گرفته می شود و به عنوان یک اصل به تازه واردان سازمان آموزش داده می شود.
چگونگی ایجاد فرهنگ و ارزش های سازمانی
ایجاد یک فرهنگ برای یک سازمان دارای نقشی حیاتی می باشد. اما باید بدانید که ارتباط میان مدیریت سازمان و فرهنگ، یک ارتباط یک طرفه نمی باشد. درست است که مدیران، فرهنگ یک سازمان را شکل می دهند، اما فرهنگی که بر فضای یک سازمان حاکم می شود بر نوع مدیریت آن سازمان نیز تاثیرگذار است.
در واقع ارزش های یک سازمان تشکیل دهنده فرهنگ آن سازمان هستند. بنابراین مشخص کردن ارزش های سازمان تاثیر زیادی در ایجاد فرهنگ آن سازمان دارد. مدیران باید ارزش هایی را برای سازمان خود تعیین نمایند که با اهداف سازمان هماهنگ باشد و مغایرتی با آنها نداشته باشد.
محیطی که اعضای سازمان در آن مشغول به کار می شوند در ایجاد فرهنگ سازمانی تاثیر به سزایی دارد. فضای کاری باز باعث می شود تا محیط حس مثبتی به کارمندان القا کند و میزان استرس را در آنها کاهش دهد.
برای ایجاد یک فرهنگ سازمانی مناسب، مدیران باید افرادی را برای کار در سازمان استخدام کنند که ارزش های فردی آنان همراستا با ارزش های سازمان باشد. تعیین ارزش های سازمانی در جذب افراد مناسب و حرفه ای بسیار موثر است. چرا که افراد پیش از استخدام ارزش های سازمان را بررسی می کنند و چنانچه ارزش های سازمانی با ارزش های فردی آنها هماهنگ باشد، جذب سازمان می شوند. در مطالب بعدی در مورد مراحل ایجاد فرهنگ سازمانی بیشتر خواهیم گفت.
منابع:
https://www.shrm.org
مدیریت فرهنگ سازان، نوشته استانلی دیویس
مدیریت رفتار سازمانی، نوشته استیفن رابینز
ساختار سازمانی ارگانیک یا ساده چیست؟
همانطور که در مطالب قبلی اشاره شد، ساختار سازمانی دارای انواع مختلفی می باشد. یکی از انواع این ساختارهای سازمانی، ساختار ارگانیک یا ساده است. در واقع واژه ارگانیک به معنی منظم و به سامان می باشد.
ساختار ارگانیک در مورد فعالیت های کارمندان سازمان نسبت به دیگر ساختارهای سازمانی دارای انعطاف پذیری بیشتری می باشد. این موضوع سبب می شود تا پویایی سازمان بیشتر شود. در این نوع از سازمان ها هیچ کدام از قوانین و مقررات به صورت نوشته شده و مدون نیستند.
در این نوع از ساختار به جای اینکه تاکید بر روابط عمودی باشد، بیشتر تمرکز بر روی روابط موازی یا افقی می باشد. از همین رو نفوذ بر اعضای سازمان به جای اینکه بر اساس اختیاراتی باشد که اعضا بر اساس سمتی که دارند کسب کنند، بیشتر بر اساس مهارت و دانش افراد به آنها داده می شود. در این ساختار به جای اینکه مسئولیت ها و وظایف سازمان تنها بر اساس شرح شغل به اعضای سازمان سپرده شود، به شکل انعطاف پذیری تعریف می شوند. در سازمان هایی با ساختار ارگانیک به جای اینکه دستور صادر گردد، تاکید بر روی مبادله اطلاعات است.
این نوع از ساختار بیشتر مناسب سازمان هایی است که به تازگی تاسیس شده اند. یا به عبارت بهتر این ساختار برای استارت آپ ها بسیار مناسب می باشد. چون این ساختار به آنها کمک می کند تا کسب و کار خود را به راحتی راه اندازی کنند و یک برند برای خود به وجود آورند.
انواع سازمان ها با ساختار سازمانی ارگانیک
مینتز برگ یکی از دانشمندان مشهور و پر آوازه در زمینه تجارت و مدیریت، دو شکل و ساختار را برای سازمان های ارگانیک بیان می کند.
اولین ساختار برای سازمان های ارگانیک ساختار ساده می باشد. در این ساختار سازمان دارای یک یا چند مدیر عالی است. برخی از سازمان ها نیز تعدادی مدیر میانی دارند. تعدادی از اعضای سازمان نیز در سطح عملیاتی مشغول به انجام وظیفه هستند.
این نوع از ساختار که ساختار منعطفی نیز می باشد بیشتر مناسب سازمان های کوچک کارآفرین است. چرا که این سازمان ها از لحاظ اندازه کوچک هستند و به ساختار پیچیده ای احتیاج ندارد. مدیران در چنین ساختاری آزادی عمل زیادی در اختیار کارمندان خود قرار می دهند و می توانند آنها را به صورت متمرکز کنترل نمایند. عموما کارها و مسئولیت ها در چنین سازمان هایی بدون استانداردسازی و رسمیت صورت می پذیرد. چنین سازمان هایی که دارای ساختار ساده هستند، برعکس سازمان های پیچیده می توانند با شرایط متحول و پویا محیط خود را تطبیق دهند.
نوع دوم ساختاری که برای سازمان های ارگانیک در نظر گرفته می شود، سازمان ویژه موقت یا ادهوکراسی می باشد. ادهوکراسی شامل گروه ها و تیم کاری ای می شوند که در زمان ضرورت آنها را مامور اجرای یک سری امور خاص می کنند. سازمان بر اساس چنین ساختاری اجرای امور را بر عهده واحدهای سازمانی کوچک دموکراتیک و به نسبت خودگردان می گذارد. سازمان هایی که دارای ساختار ادهوکراسی هستند مقررات و ضوابط را به صورت محدودی به کار می بندند. در این نوع از ساختارها برای حل مسائل و انجام امور سازمانی همکاری گروهی بسیار حائز اهمیت می باشد. اختیارات این سازمان به افرادی تفویض می شود که شرایط بهتر و مناسب تری برای انجام یک سری از امور خاص در سازمان داشته باشند.
در چنین سازمان هایی بین صف و ستاد تمایز زیادی وجود ندارد. در واقع سلسله مراتب در این سازمان ها از اهمیت چندانی برخوردار نیست. چرا که اعضای سازمان به صورت گروهی با هم همکاری می کنند. این نوع از ساختار برای سازمان هایی که متکی به استمرار خلاقیت و نوآوری هستند، بسیار خوب و مناسب می باشد.
معایب ساختار سازمانی ارگانیک
خیلی از متخصصان این ساختار را کم جان می دانند. چرا که در چنین ساختارهای تمرکز زدایی، دامنه وسیع کنترل و تخصص های کم باعث می شود تا قدرت سازمان کاهش پیدا کند.
از دیگر معایب این ساختار می توان به امکان ایجاد سردرگمی در تقسیم کار در سازمان برای انجام پروژه ها اشاره نمود.
ویژگی های ساختار سازمانی ارگانیک
به طور کلی ساختار ارگانیک، ساختاری غیر رسمی است که از لحاظ اختیارات دارای عدم مرکزیت می باشد. سازمان هایی که این ساختار را برای خود بر می گزینند دارای کانال های بازی برای برقراری ارتباط می باشند. سازمان هایی که ساختار ارگانیک دارند نسبت به دیگر سازمان ها منعطف تر عمل می کنند.
چنین ساختاری بیشتر مناسب سازمان هایی است که محیطی بی ثبات و متلاطم دارند. این سازمان ها با یک ساختار ارگانیک می توانند با تغییراتی که در محیط سازمان به وجود می آیند، تطبیق پیدا کنند.
یکی از ویژگی های ساختار ارگانیک این است که در این ساختار وظایف تمام اعضای سازمان به طور مداوم تعدیل می گردد.
در این ساختار به جای اینکه وظایف اعضای سازمان دارای تعاریف محدود باشد، تمامی ساختار وابسته به گسترش سازمان می باشد.
تصمیمات سازمانی به جای اینکه در سطوح بالا گرفته شوند، توسط سطوح پایین گرفته می شود. در کل مبنای تصمیم گیری ها بر عدم تمرکز می باشد.
در ساختار ارگانیک به جای اینکه سلسله مراتب سازمانی با هم ارتباط تنگاتنگی داشته باشند، ارتباطات با افرادی دارای اهمیت است که توانایی حل مسائل سازمان را داشته باشند.
یکی دیگر از ویژگی های این نوع از ساختار این است که ارتباطات افقی در این ساختار به اندازه ارتباطات عمودی مهم است.
در این ساختار مقررات و سلسله مراتب اداری مشخص و دقیقی وجود ندارد. اطلاعات سازمان در دسترس افراد زیادی قرار دارد. در نتیجه کنترل امور به دست افراد مختلفی از سازمان می باشد.
ساختار سازمانی مکانیکی
ساختار مکانیکی کاملا برعکس ساختار ارگانیک است. این ساختار یک ساختار کاملا سنتی است که در ساختار سازمانی رویکردی از بالا به پایین دارد. ساختار مکانیکی را با نام ساختار دیوان سالاری نیز می شناسند. در چنین ساختاری دامنه کنترل بسیار باریک است. ساختار چنین سازمان هایی کاملا متمرکز است و رسمی سازی در این سازمان ها بسیار زیاد است. در واقع ساختار مکانیکی به مراتب رسمی تر از ساختار ارگانیک می باشد. استانداردسازی در چنین ساختاری از اهمیت زیادی برخوردار است.
در این نوع از ساختار کارمندان و اعضای سازمان نسبت به انجام وظایفشان احساس مسئولیت بیشتری می کنند و زنجیره فرماندهی کاملا مشخص و روشن می باشد. اما در کنار آن، این ساختار می تواند برای خلاقیت و چابکی افراد سازمان یک مانع به حساب آید.
منابع:
تئوری سازمان، نوشته استیفن رابینز
اصول و مبانی مدیریت، نوشته ایران نژاد پاریزی
https://www.marketing91.com/organic-organization/
انواع ساختار سازمانی
ساختار سازمانی دارای انواع مختلفی می باشد. هر سازمان وابسته به گستردگی و نیازهایی که دارد، یک ساختار متناسب با خود را انتخاب می کند. هر کدام از انواع ساختارهای سازمانی دارای ویژگی ها، مزایا و معایب مخصوص به خود هستند. در واقع نوع ساختار یک سازمان به نوع خود سازمان و رویکرد آن سازمان نسبت به عملیات اجرایی اش بستگی کامل دارد. اکثر سازمان ها ساختارهای کلاسیک را برای خود بر می گزینند. ما در این مطلب به طور مختصر به انواع ساختارهای سازمانی اشاره خواهیم و در مطالب بعدی به تفصیل به بررسی ویژگی ها، مزایا و معایب هر کدام از این انواع ساختارها خواهیم پرداخت.
ساختار سازمانی ارگانیک یا ساده
ساختار ارگانیک یکی از منعطف ترین ساختارهای سازمانی به حساب می آید. این ساختار قادر است با تغییرات بازار به راحتی تطبیق پیدا کند و سازگار شود. در ساختار ارگانیک یا ساده لایه های مدیریتی بسیار کم است. همین موضوع باعث می شود تا تصمیمات به صورت نامتمرکز گرفته می شود و نقش ها و مقررات در سازمان دارای آرایشی مشخصی باشند.
ساختار سازمانی خطی
ساختار خطی یکی از رایج ترین ساختارهای سازمانی به خصوص در سازمان های کوچک می باشد. در این نوع از ساختار قدرت و اختیار بر اساس یک ساختار کاملا سلسله مراتبی میان اعضای سازمان تقسیم بندی می گردد.
ساختار سازمانی صف و ستاد
در ساختار صف و ستاد ما شاهد اضافه شدن تخصص های وظیفه ای به ساختار خطی هستیم. این نوع از ساختار به ویژه در سازمان های بزرگ رواج دارد. تخصصی شدن مشاغل و سپردن وظایف تخصصی، به متخصصان حرفه ای در این نوع از ساختار به سازمان کمک می کند تا پیشرفت نماید و دستیابی به اهداف سازمان آسان تر گردد.
ساختار سازمانی وظیفه ای
ساختار وظیفه ای نیز یکی از رایج ترین ساختارهای سازمانی به حساب می آید. بر اساس این ساختار سازمان به بخش های کوچک تری تقسیم می شود که هر فرد در این بخش ها وظایف کاملا مشخصی دارد. در چنین ساختاری هر بخش دارای یک مدیر جداگانه می باشد که آن مدیر موظف است به مدیر مافوق خود گزارش دهد و در برابر او پاسخگو باشد.
ساختار سازمانی پروژه ای
ساختار پروژه ای در سازمان یک ساختار موقتی می باشد. این ساختار در زمان های خاص و به منظور اجرای یک سری از پروژه های خاص ارائه می گردد. هنگامی که سازمان در آن پروژه به اهداف خود رسید، ساختار پروژه ای منحل می گردد. طبق این ساختار متخصصان مختلفی را از بخش های مختلفی از سازمان برای همکاری دعوت می کنند. این متخصصان در طول پروژه با هم همکاری می نمایند و پس از اینکه پروژه به پایان رسید هر کدام از این متخصصان به جایگاه پیشین خود بازگردانده می شوند.
ساختار سازمانی مجازی
سازمان های مجازی پدیده ای نوظهور هستند که هیچ جای مشخصی ندارند. در واقع مدیر هر سازمان می تواند پروژه های خود را در هر مکانی که هست، مدیریت نماید. این ساختار را با نام ساختار سازمانی دیجیتال، شبکه ای و مدولار نیز می شناسند. ساختار سازمان های مجازی به این گونه است که این سازمان هیچ گونه هسته مرکزی دائمی ندارند. در واقع در چنین ساختاری یک هسته مرکزی به طور موقت به وجود می آید، که این هسته مسئول است تا با واحدهای تامین کننده سازمان ارتباط برقرار کند و فعالیت های سازمان را توسط این واحدها به انجام برساند. این هسته مرکزی به صورت یک ائتلاف موقت شکل می گیرد.
ساختار سازمانی بخشی
ساختار دپارتمانی، ساختار مجزا یا همان ساختار بخشی به ساختاری گفته می شود که در آن اعضا یا فعالیت های سازمان که دارای ویژگی های مشابهی با هم هستند در یک واحد یا دپارتمان قرار گیرند. این ساختار سازمانی را با اصطلاح خودکفا نیز می شناسند. در چنین ساختاری اعضای بخش های مختلف سازمان به گونه ای عمل می نمایند که به نظر می رسد هر کدام از بخش ها زیر نظر یک سازمان جداگانه فعالیت می کنند. این ساختار برای سازمان های بزرگی مناسب که چندین هدف را در برنامه کاری خود قرار داده اند. چنین ساختاری به آنها این امکان را می دهد تا بخش های مختلف سازمان دارای استقلال بیشتری باشند.
ساختار سازمانی ماتریسی
ساختار ماتریسی به منظور ترکیب و تعامل دو ساختار وظیفه ای و ساختار پروژه ای به وجود آمده است. این ساختار به وجود آمده است تا معایب دو ساختار وظیفه ای و پروژه ای را پوشش دهد. این ساختار یک ساختار پر چالش می باشد. چرا که امکان دارد اعضای سازمان مجبور باشند به چندین مدیر گزارش دهند. تعداد مدیرانی که باید به آنها گزارش داده شود وابسته به شرایط سازمان و پروژه مربوطه می باشد. در واقع گزارش دادن به چندین مدیر و برقراری ارتباط مناسب با تمامی آنها کار مشکلی است.
ساختار سازمانی وظیفه ای-مسطح
علاوه بر ساختار ماتریسی که یک ساختار ترکیبی به حساب می آید، ساختار ترکیبی دیگری هم وجود دارد. این ساختار، ساختار وظیفه ای-مسطح است. همان طور که از نام این ساختار پیدا است، این ساختار ترکیبی از ساختار خطی و ساختار وظیفه ای می باشد. این ساختار بیشتر مناسب سازمان های کوچک و یا استارتاپ ها می باشد. چرا که این ساختار به سازمان اجازه می دهد تا تصمیم های سازمانی در سطوح سازمانی گرفته شود. این ساختار امکان ایجاد خلاقیت و نوآوری بیشتر را به سازمان می دهد.
ساختار سازمانی محصول محور
ساختار محصول محور متشکل از چند ساختار وظیفه ای کوچک است. به این صورت که هر بخش سازمان می تواند یک ساختار جداگانه برای خود داشته باشد. در واقع هر بخش دارای تیم فروش، تیم بازاریابی و تیم های مختص به خود می باشد. در این ساختار هر بخش از سازمان مسئول تولید یک خط تولیدی محصول خاصی می باشد.
ساختار سازمانی مبتنی بر بازار
بر اساس ساختار مبتنی بر بازار تقسیمات بخش های مختلف سازمانی بر اساس صنایع، بازار و انواع مشتریان سازمان انجام می شود. این ساختار مناسب سازمان هایی است که محصولات یا خدمات خاص و منحصر به فردی را برای بخش های خاصی از بازار تولید می نمایند.
ساختار سازمانی مبتنی بر حوزه جغرافیایی
سازمان هایی که دارای چنین ساختاری هستند، تقسیمات خود را مبتنی بر مناطق جغرافیایی انجام می دهند. ساختار مبتنی بر مناطق جغرافیایی برای سازمان هایی مناسب است که احتیاج دارند به مشتریان و منابع خود نزدیک تر باشند.
ساختار سازمانی مدور
با وجود اینکه این ساختار از لحاظ ظاهری با دیگر ساختارهای سازمانی تفاوت دارد، اما این نوع از ساختار هم بر اساس سلسله مراتب تنظیم می گردد. تنها تفاوت آن با دیگر ساختارها این است که کارمندان سطوح بالاتر حلقه های داخلی ساختار را تشکیل می دهند. کارمندان سطوح پایین تر نیز تشکیل دهنده حلقه های بیرونی هستند. در واقع مدیران و رهبران در این ساختار به جای اینکه در راس امور قرار گیرند، در مرکزیت سازمان واقع شده اند.
منابع: