تعریف و تاریخچه مدیریت
مدیریت، به شیوه امروزی از زمانی معنا گرفت که جوامع بشری بزرگ تر شدند و کسب و کارهای کوچک جای خود را به سازمان ها و شرکت های بزرگ دادند. اداره کردن این سازمان ها نیاز به نیروی انسانی بیشتری داشت. این نیروهای انسانی باید در جهت درست اداره می شدند و یک مدیر باید بر عملکرد آنها نظارت می کرد. این گونه بود که این مفهوم بخش جداناپذیر سازمان ها گشت.
البته که اداره کردن افراد مختص زمان اکنون نمی باشد. بشر از گذشته های خیلی دور متوجه شده بود که یک تیم بزرگ برای انجام دادن کارها و رسیدن به هدفی که کل گروه از نتیجه آن منتفع می شوند، نیاز به رهبری و هدایت دارد. شیوه های مدیریت و رهبری در جوامع مختلف، بسته به فرهنگ آن کشور متفاوت بوده و هم اکنون نیز متفاوت است.
تعریف مدیریت
کتاب ها و مقالات زیادی در مورد مدیریت، نوشته شده است. به همین دلیل برای این واژه تعریف های زیادی ارائه شده است. عده ای مدیریت، را هنر استفاده موثر از منابع انسانی و به کارگیری نیروی انسانی برای رسیدن به اهداف سازمان می دانند. عده ای دیگر آن را هنر انجام دادن کارها به وسیله دیگران. به هر حال آنچه در این دو تعریف مشخص است، این است که هر دو گروه مدیریت، را یک هنر محسوب می کنند.
برخی نیز باور دارند مدیریت، ایجاد هماهنگی بین منابع مادی و انسانی برای دستیابی به اهداف است. تعریف های مشابه این تعریف بسیار هستند، که با بازی با واژگانی همچون هدایت، افزایش کارایی، ترکیب علم و هنر این تعریف را پس و پیش می کنند. اما نکته اینجاست که در تمامی این تعریف ها نقطه مشترکی وجود دارد که مدیریت، منابع مالی و انسانی را در کنار هم و در یک ردیف قرار می دهند. بنابراین این دسته از افراد نیز معتقدند که منابع مالی و منابع انسانی به هم گره خورده اند.
وظایف مدیریت
با وجود اینکه نظرات مختلفی در مورد وظایف مدیریت، وجود دارد، در مورد پنج مورد از آنها اتفاق نظر وجود دارد که در اینجا این پنج مورد را نام می بریم:
- برنامه ریزی: اساسی ترین وظیفه مدیران برنامه ریزی است. پیش از اجرای هر سیاست و عملکردی در سازمان باید برنامه ریزی شود. برنامه ریزی شامل اهداف تعیین شده و روش هایی برای اجرای آن ها می شود.
- سازماندهی: مرحله بعدی پس از تنظیم یک برنامه کاری، سازماندهی افراد و سایر منابع لازم برای اجرای طرح های سازمان است. سازماندهی باید طوری باشد که با در نظر گرفتن منابع و امکانات موجود در سازمان، با کمترین هزینه، درآمد را به بیشترین حد ممکن برساند.
- استخدام یا به کار گماردن: تمامی سازمان ها برای دستیابی به اهداف خود باید نیروی انسانی مناسب و کارآمدی استخدام کنند. هزینه استخدام یک کارمند اشتباه و نامناسب خیلی زیاد است. به همین خاطر فرایند استخدام از اصلی ترین و مهم ترین وظایف یک مدیر به حساب می آیند.
- رهبری: رهبری معنی تاثیرگذاری بر افراد را می دهد به صورتی که کارمندان وظایف خود را به بهترین نحو ممکن انجام دهند. مدیر به عنوان یک رهبر، کارمندان را طوری هدایت می کند که آنها از روی میل باطنی و علاقه خود به سازمان کمک کنند تا به اهداف خود دست پیدا کند. رهبران در کارمندان خود ایجاد انگیزه می کنند، ارتباط خود را با آنها قوت می بخشند، به کارمندان خود اهمیت می دهند.
- کنترل: کارمندان سازمان هر کدام وظایف خاص خود را در سازمان به عهده دارند، و هر کدام به نوبه خود با ایفای نقش های مخصوص، دستیابی به اهداف سازمان را ممکن می نمایند. یک مدیر، موظف است عملکرد تمامی کارکنان را کنترل کند و روی روند پیشرفت آنها نظارت داشته باشد. این کنترل و نظارت باعث می شود تا مدیر اطمینان حاصل کند همه در مسیر درستی قرار گرفته اند.
سطوح مدیریت
مدیریت، به طور عمومی به سه سطح تقسیم می شود:
مدیریت سطح پایین: همانطور که از نامش پیداست، پایین ترین سطح به حساب می آید. این سطح مربوط به نقش هایی مانند رهبران پیشرو در تیم، سرپرست، سرگروه بخش و ناظر است. مدیران مسئول نظارت بر کارمندان را هستند و باید آنها را در مسیر کاری شان هدایت کنند. آنها ضامن کیفیت عملکرد کارکنان، هدایت آنان در وظایف روزانه شان و مسیرهای مختلف کاری هستند.
مدیریت میانی: این سطح تحت نظارت مدیران ارشد سازمان است. مدیران در سطح میانی نقش مدیر یک بخش، منطقه یا شعبه را دارند. آنها موظف هستند تا اهداف استراتژیک را از سمت مدیران ارشد به مدیران سطح پایین انتقال دهند.
مدیران این سطح بیشتر وقت خود را صرف سازماندهی و هدایت فعالیت های سازمانی می کنند.
مدیریت ارشد: تمامی مدیران اجرایی، رئیس ها، معاون رئیس ها و اعضای هیئت مدیره همگی در بالای هرم مدیریتی قرار گرفته اند. آنها تعیین کننده اهداف و مسیرهای سازمان هستند. در این سطح برنامه های استراتژیک و سیاست های شرکتی تدوین می شوند. این مدیران، نقش حیاتی ای در کنترل منابع بیرونی، حفظ و کنترل سهامداران ایفا می کنند.
سبک های مدیریت
هر فردی که مدیریت، یک سازمان را به عهده می گیرد، ویژگی های شخصیتی مخصوص به خود را دارد. برای همین برای اداره کردن سازمان ها نیز با سبک های مختلفی انجام می شود. هیچ کدام از این سبک ها بر دیگری ارجحیت ندارد. هر کدام از آنها وابسته به ویژگی ها و شرایطی که سازمان ها دارند مناسب است. شما باید تمامی سبک های مدیریتی را بررسی کنید و با توجه به شرایط خود، مناسب ترین سبک را انتخاب کنید. در اینجا به بررسی چند سبک که در اکثر سازمان ها استفاده می شود می پردازیم:
- سبک مدیریتی متقاعدکننده: در این سبک مدیر با کارمندان خود که اعضای یک تیم محسوب می شوند زمان زیادی سپری می کند. مشارکت و همدلی با این کارکنان باعث می شود خواسته های مدیر حکم دستور را نداشته باشد، و اعضا با رغبت و میل تمام خواسته های او را انجام دهند.
- سبک مدیریتی دموکراتیک: مدیرانی که سبک دموکراتیک را انتخاب می کنند، به تیم خود اجازه می دهند تا به صورت مستقیم در تصمیم گیری ها شرکت کنند. این ارتباط باز بین مدیران و کارکنان باعث می شود تا مدیر، کارمندان را بهتر بشناسد و مهارت های آنان را بسنجد. تصمیم گیری مشترک در این شیوه تمامی اعضای سازمان را در پروژه ها سهیم می کند.
- مدیریت آزادی مطلق اقتصادی: این سبک از مدیریت، بیشتر از اینکه یک مدیر را رئیس بداند، او را به عنوان یک مربی معرفی می کند. چون مدیران در این سبک تصمیم گیری را به عهده کارمندان می گذارند. از این طریق حس مالکیت در پروژه ها در کارمندان به وجود می آید. مدیران در این شیوه، در حاشیه می مانند و تنها زمانی خود را وارد موضوع می کنند که مسائل دچار مشکل شده باشند. این شیوه رهبری خلاقیت را در کارمندان زنده می کند.
منابع:
اصول مدیریت، نوشته دکتر علی رضائیان
https://www.indeed.com/career-advice/career-development/what-is-management
https://www.thebalancecareers.com/the-10-essential-roles-of-a-manager-2275949
بهترین مدیران چگونه مدیریت می کنند، برایان تریسی
مدیر سایت موج ها
مشاور صنعت
مربی برنامه ریزی سازمانی
مربی برنامه ریزی توسه فردی
——————————————————-
در پروژه رایگان 111 عضو شوید. (کلیک کنید)
——————————————————-